۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

پهلوی سوم

ناپلئون زمانی گفته بود تخت سلطنت چیزی بیش از یک صندلی چوبی آراسته به پارچه ای مخملی و زیور آلات نیست، مهم آن است که چه کسی روی آن بنشیند و تاریخ درباره کردار و میراث او چه قضاوتی بکند. قضاوت تاریخ در مورد پادشاهان پهلوی اگر به سلیقه صادق خلخالی و حزب توده ای که از نامزدی او در اولین انتخابات ریاست جمهوری پس از سقوط شاه حمایت می کرد واگذار شود ما طبیعتا با «مستبدانی» روبرو هستیم که گویا از بام تا شام و به دستور لندن و واشنگتن مشغول امضای قراردادهای اسارتبار و ضد ملی بوده اند و به تنها چیزی که فکر نمی کرده اند اندکی خوشبختی و سعادت ملت ایران بوده است.

یکی از منابع خبری با سابقه که علیرغم فوران سایت های جدید و جوان گرا پس از پیدایش جنبش سبز هنوز منبعی برای خواندن تحلیل های منطقی با زبانی روشنگرانه و روزنامه نگاری حرفه ای است سایت «پیک نت» می باشد که ظاهرا توسط بخشی از هواداران حزب توده اما با گرایش انتقادی به بعضی از سیاست های دربست روسی آن اداره می شود.

با این حال به علت چپ گرایی گردانندگان این سایت و مخالفت پرسابقه آنها با پادشاهان پهلوی در گذشته، و حال، گاه به مقایسه های تاریخی بی پایه ای در صفحات این سایت بر می خوریم که تفاسیر معقولانه و منصفانه این هم میهنان ما را هم به زیر سئوال می برد. از جمله چاپ تصاویر تمام قد رضا شاه و محمد رضا شاه و علی خامنه ای در کنار هم و هر سه را به عنوان «سه دیکتاتور معاصر ایران» معرفی کردن!

ناپلئون زمانی گفته بود تخت سلطنت چیزی بیش از یک صندلی چوبی آراسته به پارچه ای مخملی و زیور آلات نیست، مهم آن است که چه کسی روی آن بنشیند و تاریخ درباره کردار و میراث او چه قضاوتی بکند.

قضاوت تاریخ در مورد پادشاهان پهلوی اگر به سلیقه صادق خلخالی و حزب توده ای که از نامزدی او در اولین انتخابات ریاست جمهوری پس از سقوط شاه حمایت می کرد واگذار شود ما طبیعتا با «مستبدانی» روبرو هستیم که گویا از بام تا شام و به دستور لندن و واشنگتن مشغول امضای قراردادهای اسارتبار و ضد ملی بوده اند و به تنها چیزی که فکر نمی کرده اند اندکی خوشبختی و سعادت ملت ایران بوده است.

بر همین منوال اگر قضاوت ما در مورد حزب توده و نقش آن در تاریخ معاصر ایران تنها به وابستگی بی چون وچرای رهبری آن به کرملین باشد منکر این حقیقت خواهیم شد که بدون وجود حزب توده دو نسل از روشنفکران و متفکرین سیاسی ما اصولا وجود خارجی هم نداشتند.

بسیاری از مفسران و باختر شناسان معتقدند که هیچ ملتی در دنیا وجود ندارد که به اندازه ما ایرانیان بجای نگاه به آینده و برنامه ریزی برای آن دائم به تاریخ گذشته آن مراجعه و اسیر آن باشد.

واقعیت آن است که هم رضا شاه، هم محمد رضا شاه و هم بسیاری از رهبران و اعضای حزب توده و همه آن سازمانهایی که به نوعی از میراث سیاسی و اندیشه های آن بعدها متولد شدند، به یک اندازه در خوشبختی و متاسفانه شوربختی دیروز و امروز ایران و ایرانیان سهیم بوده اند.

بسیاری از کادرهای حزب توده پس از ۲۸ مرداد از رجال سیاسی، و به قول غلامرضا افخمی نخبگان و اجرا کنندگان واقعی آمال و آرزوهای محمد رضا شاه برای پیشرفت و نوسازی ایران شدند.

دکتر اکبر اعتماد که باید از او بعنوان پدر دانش هسته ای ایران یاد کرد در کتاب خاطرات خود می نویسد که پس از کسب درجه دکترای فیزیک هسته ای از دانشگاه لوزان روزی از روزنامه فروش سر محل خود می شنود که شاه در سفر به اروپا در دهه ۶۰ میلادی خواهان بازگشت دانش آموختگان و متخصصین ایرانی خارج کشور برای صنعتی کردن و نوسازی میهن خود شده است.

او پس از بازگشت به کشور با این هدف از طریق مشاوران نزدیک به شاه به او اطلاع می دهد که حاضر به هرگونه همکاری و به کارگیری دانش و تخصص خود برای دست یابی ایران به انرژی صلح آمیز هسته ای است ولی شک دارد که حکومت به خاطر عضویت او در سازمان جوانان حزب توده در گذشته برای پیشبرد برنامه هایش به او اعتماد کافی داشته باشد. شاه فقید در پاسخ مستقیم به او می گوید گذشته او متعلق به گذشته و خودش است و اگر او به آینده ایران و پیشرفت مردم و کشور پایبند است هیچ چیزی نباید مانع کار او شود. و این تعهد شاه تا جایی بود که به قول دکتر رضا قاسمی سفیر وقت ایران در کویت در یکی از مراسم نوروزی در کاخ نیاوران جمعیت سفرا و وزرا و نمایندگان خارجی و با لباسهای رسمی مدتی بیش از اندازه معمول در انتظار دیدار با شاه مانده بودند و به آنها گفته شده بود که او یک ملاقات خصوصی و مهم دارد که باید تمام شود، که در پایان آن ملاقات دکتر اکبر اعتماد به تنهایی با چندین پرونده بزرگ زیر بغلش از اتاق شاه خارج می شود و مراسم نوروزی به پیش می رود.

این محمد رضا شاه آیا در کنار علی خامنه ای جا می گیرد؟ مستبدی که در زیر ولایت خونینش هزاران توده ای و غیر توده ای از فرزندان ایران زمین در حال حاضر در سیاهچالهای اوین و زندانهای اطلاعات سپاه تنها به خاطر اینکه ملیجک او را به نمایندگی ملت ایران قبول ندارند یا در زیر شکنجه و یا روی تخت بیمارستانها قرار دارند.

چه مزیتی بر داشتن یک «جمهوری» بر نظام مشروطه پادشاهی وجود داشت و دارد اگر این «جمهوری» هیچ چیز دیگری جز جنگ و جهل و جنایت و جنون برای ملت ایران به ارمغان نیاورده باشد؟

میراث رضا شاه و محمد رضا شاه برای مردم ما حداقل این بوده است که ایران فراموش شده در تاریخ را که فقط با گربه و فرش آن می شناختند بار دیگر به عنوان ملتی پیشرو، تاریخی و نوجو به جهان معرفی کنند و خواستار سربلندی و سعادت مردم آن بوده اند. خودشان هم نهایتا بهای اشتباهات و نادیده گرفتن آرمانهای انقلاب مشروطیت را پرداختند. نقب به تاریخ و فراموش کردن خدمات آنها و یا مترادف دانستن همیشگی مفهوم سلطنت با استبداد در واقع بستن راه آینده نگری ملت ما و اولویت های ضروری آن در این روزگار سیاه است.

امروز نکوهش و انتقاد از محمد رضا شاه دیگر هنر و افتخاری نیست. شهامت سیاسی آنست که قبول کنیم که ما ارتجاع و فاشیسم مذهبی و وحشت بزرگ را به حکومت هرچند غیردموکرات اما ایرانی و همسو با اعتلا و آبروی ایرانیان او ترجیح دادیم.

ایران ما می تواند و باید با توسل به نیروی عظیم نسل جدید، روشنفکران ملی و دینی میهن دوست، زنان و دانشجویان، کارگران و کشاورزان و همه اصناف و اقشار سراسر خاک زرخیز و مقدس خود از این شام تاریک به سوی روشنایی و آزادی گام بردارد. این مهم علاوه بر همت زنان و مردان آزاده به یک نماد همبستگی در این برهه و در سطح بین المللی نیز نیاز دارد.

مشکل اما در آن است که چند تن از ما حاضر به قبول و پذیرش نقش رهبری افراد و سازمانهایی که در سی سال گذشته با آنها اختلاف مسلکی و سیاسی داشته ایم بر جنبش آزادیخواهی کشور هستیم؟ آیا نیروهای ملی و مذهبی ما زیر بار یک رهبری چپ و سکیولار می روند؟ آیا جمهوری خواهان ما حاضر به پیروی از برنامه های مشروطه خواهان ما هستند؟ آیا نسل جوان ایران دیگر از رویای رنگ باخته «جامعه بی طبقه توحیدی» طرفداری می کند؟ آیا زنان قهرمان ما سازمانهای مذهبی و مردسالار ما را اصولا قبول می کنند؟ چه نهاد و نماینده ای باید از سوی ملت ایران با جهان خارج گفتگو و تعامل داشته باشد و مقبول دیپلماسی آنها باشد؟

اینجاست که نقش رضا پهلوی به عنوان هماهنگ کننده همه آزادیخواهان سبز ایرانی که دل در گرو سعادت و خوشبختی مردم خود دارند در حال حاضر از اهمیت بیشتری برخوردار شده است.

باید باور کنیم که در میان ما ایرانیان به عنوان یک ملت همبسته و تاریخی نه امروز، بلکه فردا هم تمام این سلایق و مشربهای گوناگون سیاسی و دینی و اجتماعی و گاه متضاد جاری وجود خواهد داشت و تلاش برای حذف یا نادیده گرفتن آنها از روی خودکامگی و غرور و عدم مدارا امری نه تنها نکوهیده بلکه بیهوده است.

هیچ یک از سازمانهای سیاسی و شخصیتهای مبارز نیز در حال حاضر به اندازه رضا پهلوی از فرای این طیف وسیع عقاید و مرامهای سیاسی برای اتحاد و همبستگی میان آنها و نهایتا در مسیر پایان دادن به عمر نکبت بار ولایت فقیه عمل و فعالیت نمی کند.

از آنگذشته آنقدر که بسیاری از فعالان اپوزیسون ما خود را در مقام های رئیس جمهوری و رهبری جنبش و غیره قلمداد و معرفی میکنند او حتی خود را شاهزاده هم که مستحق آن است نمی خواند و برای جلوگیری از بروز اختلاف با سایر هم میهنان خود را فقط رضا پهلوی در میان آنها و در انظار جهانی معرفی میکند.

پذیرش رضا پهلوی تنها به عنوان نماد همبستگی نیروهای اپوزیسیون، نه رهبری بر آنها، در این مرحله حساس تاریخ کشور انتخاب میان «احیای سلطنت و استبداد» در مقابل «تداوم جمهوری و دموکراسی» نیست. این انتخابی تاریخی میان تلاش و حرکتی معقولانه برای نجات میهن و مردم آن در برابر پذیرش زوال هر دوی آنها در صورت ادامه حکومت ولایت فقیه است.

احمد وحدت خواه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر