۱۳۹۰ تیر ۶, دوشنبه

نامه سرگشاده شاهزاده رضا پهلوی به دبیرکل سازمان ملل متحد عالیجناب بان کی مون



عالیجناب بان کی مون

دبیر کل محترم سازمان ملل متحد:

قصدم از نوشتن این نامه این است که تجاوز فاحش و مستمر دولت جمهوری اسلامی ایران را به حقوق و آزادی های اساسی مردم ایران به جناب عالی یادآور شوم. مطمئن باشید که در نوشتن این نامه انگیزه ای جز بازتابیدن صدای حق جویانۀ میلیون ها تن از هم میهنانم نداشته ام؛ میلیون ها زن و مردی که با تحمل خطرهای بی شمار، از آزار و زندان گرفته تا شکنجه و کشتار، از اعتراض به رفتار هولناک حاکمان ایران نما و دشمن خوی خویش دست برنداشته اند. رژیمی که در بی رحمی و خونریزی به یقین بدیلی برایش در تاریخ بلند ایران نمی توان یافت.

در هفته های اخیر، موجی تازه از خشونت ها و سرکوبی های وحشیانه و وصف ناشدنی، صدها تن دیگر از روزنامه نگاران، نویسندگان کوشندگان حقوق بشر، که جز حقگوئی و حق جوئی گناهی ندارنــد، یا اسیر زنــدان شده اند و یا قربانی شکنجه های دلخراش و اعدام های برق آسا و مخفیانه. از میان آنان از هاله سحابی، و هدی صابر یاد می کنم. نخستین، هنگام شرکت در مراسم خاکسپاری و سوگواری پدرخویش که زبان به انتقاد از حاکمان غاصب گشوده بود، آماج حملۀ خشونت بار مأموران رژیم شد و جان باخت و آن دیگر در اعتصاب غذا در زندان و محرومیت از دارو و درمان. این دو نیز، چون دیگر قربانیان رژیم گناهی جز اعتراض به سرکوبی های بی امان و تجاوزهای روزانه و روزافزونش به آزادی ها و حقوق خود نداشتند.

جناب آقای دبیر کل:

من در این نامه مایلم از جنابعالی، که در مقام خود معرّف و پاسدار والاترین ارزش های جامعۀ بین الملل اید، تقاضا کنم به صدای اعتراض مردم دربند ایران بیشتر از پیش توجه کنید و، با عنایت به یکی از مهمترین هدف های سازمان ملل متحد، که در بند ۳ از مادۀ ۱ منشور این سازمان تصریح شده است، رهبــران جمهوری اسلامی ایــران را فــرا خوانید که «حقوق و آزادی های اساسی مردم ایران را بدون هیچگونه تبعیض نژادی، جنسیتی، قومی و مذهبی محترم» شمرند.

به احتمال بسیار، دعوت شما در گوش های ناشنوای رهبرانی که با زبانی جز زبان خشونت آشنائی ندارند طنینی نخواهد داشت و پاسخی نخواهد گرفت. امّا، اطمینان داشته باشید که این دعوت در ذهن و قلب همۀ آنانی که تشنۀ زندگی در صلح و امنیت و آزادی اند بازتابی بس پرطنین و پرشور خواهد داشت، به ویژه در دل مردم ایران که بیشتر از یک قرن پیش برای دسترسی به حقوق و آزادی های خود دلیرانه کوشیدند و زودتر از هر جامعۀ دیگری در خاورمیانه نیز به بسیاری از آن ها دست یافتند.

تجاوز مستمر و خشونت بار به این آزادی ها و حقوق آشکارا مهمترین هدف رژیم جمهوری اسلامی در همۀ سال های درازی بوده است که از تولد نامبارکش می گذرد. دشمنی بی امان رهبران جمهوری اسلامی با حقوق بشر خود مهم ترین انگیــزۀ سرپیچی کــامل آنان از اجــرای همۀ تعهدات بین المللی است که دولت های ایران برای تأمین و تضمین این حقوق بر عهده گرفته بوده اند.

جناب آقای دبیر کل:

هرچه بر دامنه و شدّت تجاوز رژیم نسبت به آزادی ها و حقوق مردم ایران افزوده می شود، خطرهای بیشتر و هولناک تری جان زندانیان سیاسی ایران را تهدید خواهند کرد. ازهمین روست که آزادی هرچه زودتر آنان ضرورت و فوریت بیشتری می یابد. امیدوارم جنابعالی بتوانید با بهره جوئی از همۀ امکاناتی که در اختیار دارید تحقق این هدف را میسر کنید.

با احترام و امید به دریافت پاسخ مساعد جنابعالی به این نامه،

رضا پهلوی

سوم تیرماه ۱۳۹۰


رضا پهلوی: همه باید به خواست اکثریت مردم احترام بگذاریم



گفت و گوی شاهزاده رضا پهلوی با نیک آهنگ کوثر (سایت خودنویس) – بخش دوم

رضا پهلوی: مثلا...من از لغت سلطنت که از «سلطه» می‌آید خیلی بدم می‌آید. من می‌گویم «پادشاهی» یا «شهریاری» ...سلطه چیز بدی است! بدانید که خیلی از ایرانیان‌ آزادی‌خواه و دموکراتی که تمایل‌شان به پادشاهی است، همان چیزی را می‌خواهند که جمهوری‌خواهان دنبال آن هستند، اما می‌گویند آن را از طریق «پادشاهی» دنبال می‌کنند. این سلیقه آنان است. سر آن هم اگر بحث است، بسیار خب. اگر اکثریت مردم به چیزی رای دادند، باید به خواست اکثریت مردم احترام بگذاریم. حالا بعضی جمهوری‌خوهان هستند که می‌گویند که مردم به نظام پادشاهی رای دادند، ما به رای مردم احترام می‌گذاریم، بسیاری از طرفدار نظام پادشاهی هم هستند، مثل بنده که اگر جمهوری رای آورد، ما احترام می‌گذاریم. اما بسیاری از جمهوری‌خواهان هستند که اگر رای مورد نظرشان به‌دست نیامد، می‌گویند ما از ایران می‌رویم...هیچ‌کدام از این موضع‌گیری‌ها، اخلاق و ادبیات فرهنگ دموکراسی را ثابت نمی‌کند.

****

خودنویس، نیک آهنگ کوثر: رضا پهلوی درباره جنبش سبز می‌گوید: «اگر بخواهیم به این امید بنشینیم و باز بخواهیم انتخاب بد و بدتر کنیم... آخرش به کجا می‌رسیم؟ من نمی‌گویم همه «سبز»ها همین حرف را می‌زنند. منتهی باید معلوم کنند که این طرف خط هستند یا آن طرف خط؟ برای من حد وسطی نمانده. در این معادله باید تکلیف را معلوم کرد. فکر می‌کنم جامعه ما از این بازی خسته شده و می‌خواهد تکلیف‌اش روشن باشد. شما می‌خواهید یک نئوخمینیسم را مجددا احیا کنید یا در جهت ترقی واقعی می‌روید که آن هم در گرو رسیدن به یک نظام سکولار دموکراتیک هست...»

از رضا پهلوی درباره جنبش سبز و آینده‌ای که برای ایران می‌بیند هم می‌پرسم...

- سوال من از رضا پهلوی در باره جنبش سبز که به معتقدند خاست‌گاه آن، جنبش اصلاحات است. آیا این جنبش را برگرفته از روشن‌فکری دینی می‌بیند یا به سوی سکولاریسم ارزیابی می‌کند؟

رضا پهلوی: من فکر می‌کنم که روز به روز به سوی سکولاریسم کشیده می‌شود. خیلی از بر وبچه‌هایی که در اعتراض به وقایع دو سال پیش به خیابان ریختند، فقط برای «رای من کو» نبود که خودشان را به کشتن دادند، مثل «ندا» و بقیه، اینها برای آزادی بود، بهانه‌ای بود که بروند و این مقاومت را از خودشان نشان دادند. حالا ممکن است یک عده‌ای ممکن است بخواهند این را «بزک» کنند و قبضه بکنند و همچنان بگویند که ما در درون نظام با هم این چالش و کشمکش را داریم و مساله دیگری مطرح نیست. فکر نمی‌کنم کسی امروز خریدار این بحث باشد. در زمانی که آقای خاتمی سرکار بود، وقتی که ۱۸ تیر پیش آمد و آن باورهایی که آن زمان نیروهای اصلاح‌طلب داشتند که شاید بتوان ذره ذره به آنها دست پیدا کرد، جواب خودشان را از رژیم گرفتند، فکر کنم مقدمه تضعیف بحث اصلاح‌طلبی آّغاز شد. تقریبا می‌خواهم بگویم منحنی اعلای‌اش در همین تابستان دو سال پیش رخ داد، سر داستان انتخابات، و بیشتر و بیشتر بحث رفت سمت اینکه باید از این گذر کرد. اگر بخواهیم به این امید بنشینیم و باز بخواهیم انتخاب بد و بدتر کنیم... آخرش به کجا می‌رسیم؟ من نمی‌گویم همه «سبز»ها همین حرف را می‌زنند. منتهی باید معلوم کنند که این طرف خط هستند یا آن طرف خط؟ برای من حد وسطی نمانده. در این معادله باید تکلیف را معلوم کرد. فکر می‌کنم جامعه ما از این بازی خسته شده و می‌خواهد تکلیف‌اش روشن باشد. شما می‌خواهید یک نئوخمینیسم را مجددا احیا کنید یا در جهت ترقی واقعی می‌روید که آن هم در گرو رسیدن به یک نظام سکولار دموکراتیک هست، ماورای این رژیم، والسلام، نامه تمام.

- سوال بعدی من در باره همین کسانی است که ریشه در حاکمیت دارند، خود را سبز می‌دانند و ممکن است عضو شورای هماهنگی راه سبز امید هم باشند. سخنگوی این شورا گفتگو با «سلطنت‌طلبان» را خط قرمز می‌داند، حتی اگر قائل به نظام سلطنتی مشروطه و دموکراتیک باشند. آیا رضا پهلوی بخواهد با گروه‌های مختلف گفتگو کند، پیش‌شرط می‌گذارد؟

رضا پهلوی: این مساله را در برنامه افق هم جواب دادم. در ارتباط با اشخاصی مثل آقایان موسوی و کروبی، گفتم که تا زمانی که [برای رسیدن به] یک آلترناتیو سکولار مسائل پیش برود، من با هر کسی که در این قالب قرار بگیرد، حاضرم گفتگو کنم و آمادگی صحبت دارم. طرح سوال خیلی مهم است. کسانی که ذاتا دموکرات هستند، ایدئولوژیَ‌شان مانع گفتگو نمی‌شود. شما اگر آدم دموکراتی باشید، اولین درس دموکراسی، «تولرانس» به معنی تحمل و «پلورالیسم» به مفهوم کثرت‌گرایی است، این کسانی که اصولا برای دیالوگ آزاد، شرط و شروط می‌گذارند، یا واقعا دموکرات نیستند و ادای‌آنرا در می‌آورند، یا مفهوم‌اش را درک نکرده‌اند. بنده لازم نیست با شما در باره تمام مسائل توافق داشته باشم تا اینکه در یک موضع کلی با هم توافق اصولی داشته باشیم. ما می‌گوییم «حقوق بشر»، یک نظام برخواسته از نظر مردم، ما داریم می‌گوییم راه تعیین آن انتخابات آزاد است. ممکن است از قیافه من خوش‌تان نیاید، خب، به من رای نمی‌دهید! اما آیا بر سر این موضوع که مردم ایران باید سرنوشت خودشان را تعیین کنند اشکال داریم؟

من نمی‌گویم که تمام کسانی که طرفدار پادشاهی هستند، الزاما باید به آن پادشاهی که من تعریف‌اش را می‌کنم اعتقاد داشته باشند، ولی فکر می‌کنم اکثر کسانی که تمایل به نظام پادشاهی دارند آن‌را در قالب مدرن آن تعریف می‌کنند، نه در شکل یک حکومت استبدادی یا یک حکومت مطلقه یا دیکتاتورمآب. دیکتاتور پرور زیاد داریم.

- به «شاه‌اللهی‌»ها اشاره می‌کنم. رضا پهلوی می‌گوید:

رضا پهلوی: مثلا...من از لغت سلطنت که از «سلطه» می‌آید خیلی بدم می‌آید. من می‌گویم «پادشاهی» یا «شهریاری» ...سلطه چیز بدی است! بدانید که خیلی از ایرانیان‌ آزادی‌خواه و دموکراتی که تمایل‌شان به پادشاهی است، همان چیزی را می‌خواهند که جمهوری‌خواهان دنبال آن هستند، اما می‌گویند آن را از طریق «پادشاهی» دنبال می‌کنند. این سلیقه آنان است. سر آن هم اگر بحث است، بسیار خب. اگر اکثریت مردم به چیزی رای دادند، باید به خواست اکثریت مردم احترام بگذاریم. حالا بعضی جمهوری‌خوهان هستند که می‌گویند که مردم به نظام پادشاهی رای دادند، ما به رای مردم احترام می‌گذاریم، بسیاری از طرفدار نظام پادشاهی هم هستند، مثل بنده که اگر جمهوری رای آورد، ما احترام می‌گذاریم. اما بسیاری از جمهوری‌خواهان هستند که اگر رای مورد نظرشان به‌دست نیامد، می‌گویند ما از ایران می‌رویم...هیچ‌کدام از این موضع‌گیری‌ها، اخلاق و ادبیات فرهنگ دموکراسی را ثابت نمی‌کند.

مشکل اساسی ما، انتقال فرهنگی است از یک دیدگاه سنتی به یک دیدگاه مدرن. تا زمانی که به بلوغ سیاسی نرسیده باشیم و الفبای اولیه دموکراسی را درک نکرده باشیم، عملا نخواهیم توانست پایه‌های دموکراسی را بنسانیم تحت لوای هر سیستمی که فکر می‌کنیم بهترین است. اگر از من بپرسید کجای کار هستیم، در تمام طول تاریخ، این اولین باری است که کشور ما به این مهم نزدیک شده، اما هنوز کاملا و ۱۰۰٪ به آن نرسیده‌ایم، ولی این نسل جوانی که امروز می‌بینم، از هر لحاظ آماده‌تر است، به شرطی که بگذارید اینها نفس بکشند و حرف خود را به کرسی بنشانند و در این بازی‌ها و دست‌اندازها و ...نیافتند، چون متاسفانه بسیاری هستند که می‌خواهند اینها را قبضه کنند و به جهت خودشان بکشانند.

- رضا پهلوی با متوسط جمعیت ایران از نظر سنی فاصله‌ای نسبی دارد. او شاید یک جوان ۵۰ ساله باشد (خودش را میان‌سال می‌خواند).آیا راهی برای رفع این اختلاف سنی با جوانان ایرانی دارد؟

رضا پهلوی: اگر این سوال را از تمام جوانانی که با من کار کرده‌اند بپرسید، [خواهن گفت که می‌گویم] آینده ایران شماها هستید. بیشترین منفعت را شما از این تغییر خواهید برد. طبیعی است که آینده این مملکت باید به دست نسلی بیافتد.

غیر از این خارج از هر منطقی است. تجربه اگر در اختیار نسل‌های بعدی قرار بگیرد منطقی است. ولی اگر نسلی بخواهد همچنان [قدرت] را قبضه کند، و اجازه به نسل‌های بعدی ندهد، یک جای کار می‌لنگد.

- از تجربه بودن در خارج از ایران و درسی که خوانده می‌پرسم، و اینکه چه اثری روی او داشته است؟

رضا پهلوی: اگر ارزش‌های جوامع باز و مسوولیتی در قبال آن قبول می‌کند، همان ارزش‌هایی است که می‌خواهیم منتقل کنیم به کشورمان و ارزش‌های جوامع مترقی را بدون از دست دادن هویت ایرانی وفرهنگ‌ما را و منکرتاریخ‌مان باشیم، ارزش‌های‌مان منتقل کنیم که بتوانیم اینها را در غرب یاد گرفته باشیم ...تجربه‌ای است که هم‌میهنان ما در ایران بدست نیاورده‌اند.

- این پاسخ به این سوال می‌انجامد که اگر ۳۰ سال پیش، به دنبال پدرش، پادشاه می‌شد، آیا این تجربه‌ها هم به دست می‌آمد و یا فضا تداوم منطقی همان زمام‌داری پیشین می‌شد؟

رضا پهلوی: اینقدر حرف‌ها به مردم ایران و اغلب به دروغ در باره آن دوران گفته شده... پدر من تحصیل‌کرده سوییس بود و با یک دید بسیار دموکرات و خیلی جلوتر از زمان خودش وارد ایرانی شد که در طول مدت کوتاهی، پدربزرگ من از یک مملکتی که هرج و مرج بود و کوچک‌ترین نهاد عرفی وجود نداشت، کشور را به جایی رساند که از آن عقب‌ماندگی بیافتیم در جهت ترقی و پیشرفت بهداشت و آموزش و پرورش و غیره. آیا فکر نمی‌کنید که این همه هزینه که می‌شد که به جامعه سواد بدهیم، یک روزی توقعات جامعه بیشتر می‌شد از نظر آزادی و دموکراسی و مشارکت؟ پدر من گفته که من این کار را می‌کنم که پسر من یک جور دیگری نقش خودش را ایفا کند. بگذریم از اینکه جنگ سرد بود و هزار ویک مداخله خارجی از همه طرف...روس‌ها کمونیست‌ها و انگلیس‌ها و آمریکایی‌ها...اما جهت پیشرفت مملکت به سمت باز شدن جامعه می‌رفت. از اکثر روشن‌فکران آن زمان، حتی مخالفین امروز بپرسید که کشور به کدام سو می‌رفت، مسلم بدانید که [می‌گفتند] به طرف لیبرازیساسیون به هر حال پیش می‌رفت...کما اینکه وقتی بحران سیاسی اتفاق افتاد و نیروهای سیاسی به پدرم گفتند که از حد و حدود قانونی‌اش فراتر رفته...گفتند ادیگر از این حرف‌ها گذشته و کل نظام را باید پس زد، که امروز افسوس می‌خورند که از آن بستر استفاده نکردند، نسل من و شما با شرایط متفاوتی روبرو می‌بودیم، چون اجبارا به آن جهت می‌رفت...اگر آقای گورباچف زودتر می‌آمد شاید کار به جای باریک نمی‌رسید، اما با اما و اگر نمی‌شود مساله را حل کرد.

- بحث را به «بهار عربی» و مقایسه کنار رفتن حسنی مبارک و شاه می‌کشانیم که ۳۳ سال پیش یک ژنرال آمریکایی در دوران کارتر به ایران رفت...چند روز پیش از انقلاب...

رضا پهلوی: شرایط متفاوت است. تز اصلی دولت کارتر در آن زمان، ایجاد کمربند سبز مذهبی بود برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم در منطقه، و وقتی دیدند که زیاد صرف نمی‌کند که از شاه ایران پشتیبانی کنند، بر سر حقوق بشر و ... به عقل مبارک‌شان رسید که از آقای خمینی حمایت کنند. در کنفرانس «گوادولوپ» ژیسگاردستن، هلموت شمیت، کارتر و دیوید کالاهان بودند، کارتر روی‌شان سر داستان خمینی فشار آورد که باعث شد خمینی به ایران بیاید...غافل از اینکه این مساله به ضرر خودشان شد. وقتی این‌ها (حکومت جدید) خواستند انقلاب را صادر کنند، رفتند صدام حسین را پیدا کردند، جنگ ایران و عراق طول کشید، دیدند تنها عامل مهار کننده صدام حسین است و آمریکا و فرانسه آمدند و پشت سر صدام حسینقرار گرفتند...تا اینکه سر مسائل مختلف (۱۱ سپتامبر، القاعده) بوش پسر ویرشان گرفت و گفت که باید دخل او را آورد...تا زمانی که جنگ سرد بود و دنیای دو قطبی، مسائل با امروز متفاوت بودند. در جنگ سرد آن زمان بسیاری از کشورهای غیر دموکراتیک بودند که در کمپ غرب قرار می‌گرفتند و در بلوک شرق هم نبودند. خیلی از مسائل مثل آزادی کامل و حقوق بشر متاسفانه در بعضی از کشورها نبود، اما زیرسیبیلی رد می‌کردند و خوشحال می‌شدند که جز اقمار شوروی نیستند. اولین دغدغه مردم کشورهای بلوک شرق فرار از کمونیسم بود. ولی در پایان جنگ سرد، وقتی که از آن موقع بیست-بیست و پنج سال گذشته ولی تغییری در ترکیب حکومت‌ها پیش نیامده، کار به جاهای باریکی کشید. تونس، یمن، بحرین، لیبی...[آمریکا] نیامد به کشورها بگوید که دیگر جنگ سرد نیست و باید احزاب سیاسی وبه وجود بیایند و با این روسای ممالک کار کنند و به اینها بگویند که ومروز دیگر شرط ما این نیست که قیمت نفت را کنترل کنید، دست کمونیست‌ها نیافتد، شرط ما این است که باید این آزادی‌ها را بدهید. گذاشتن انتخابات سریع هم عملی نیست.

مقدار زیادی از اشکال سر سیاست‌های کشورهای آزادی است که دموکراسی را برای خودشان مهم می‌دانند. حقوق بشر را برای خودشان مهم می‌دانند، قبلا ادای‌اش را در می‌آوردند که برای‌ بقیه می خواهند. بحث منافع‌شان که پیش می‌آید، آیا واقعا اینها اشک تمساحی بود؟ ما باید سوال کنیم از دنیا که چطور زمانی که ۱۰۰ برابر کمتر بود این همه عربده می‌کشیدید، هیچ نمی‌گفتید، اما امروز که ۱۰۰ برابر بدتر است، به روی مبارک‌تان نمی‌آورید؟ این وسط چه معامله‌ای دارید می‌کنید؟ اگر واقعا به حرفی که می‌زنید اعتقاد دارید، تا ته‌اش بروید، چه در قبال جنبش سبز باشد، چه در قبال تونس و مصر و دیگر کشورها.

سیاست جهانی این است که منافع خودشان را می‌خواهند دنبال کنند، اما برای ما مهم این است که منافع‌مان از بین نرود...نباید یک نیروی خارجی فکر کند که با یک تلنگر می‌شود نظام را جابجا کند...

رضا پهلوی: محتوای نظام آینده ایران باید سکولار باشد، شکل آن مهم نیست


گفت و گوی شاهزاده رضا پهلوی با نیک آهنگ کوثر (سایت خودنویس) – بخش اول


رضا پهلوی: نگاه کنید، صورت مساله چیست؟ شما یا اعتقاد به یک نظام سکولار به مفهوم حکومت و دین جدای از هم دارید یا ندارید. اگر اعتقاد دارید به یک نظام ولایی یا مذهبی یا نظامی که پایه‌اش دین است، هر چقدر بزک‌اش کنید واصلاح‌اش کنید، نمی‌توانید وعوض‌اش کنید چون ماهیت‌اش از بین می‌رود. من یکی پرسش‌ که از اصلاح‌طلبان دینی دارم این است که کدام بخش از نظام دینی را می‌توانید با اصلاح‌اش به خواست‌های دموکراتیک‌تان [اگر می‌گویید هست]دست پیدا کنید؟ شما وقتی چنین نظامی را زیر سوال می‌برید و به شما عنوان محاربه می‌زنند تا حق نفس کشیدن نداشته باشید، و بلکه حق رای هم ندارید، چه جوری می خواهید اصلاح‌اش کنید. وقتی که قانون اساسی نظام عملا به نمایندگان امکان قانون‌گذاری نمی‌دهد و گروهی جامعه صغیر می‌پندارد و محتاج یک قیم می‌داند، چطور می‌توان به دموکراسی دست پیدا کرد. وانگهی اگر همه اجزای این شیر را جدا کنید که دیگر شیر نیست! چه اصراری دارید که همین نظام را ترمیم کنید.

****

خودنویس: آخرین ولی‌عهد ایران می‌گوید که انتخاب نهایی‌اش، انتخاب مردم ایران است، چه جمهوری بخواهند چه پادشاهی، گرچه خودش مدل پادشاهی کاملا مشروطه که شاه نماد همبستگی ملی است را می‌پسندد. او می‌گوید: «برای من محتوای حکومت اهمیت دارد نه شکل ظاهری آن، من به یک نظام سکولار که جدایی دین از حکومت کاملا رعایت شود به عنوان یک پیش شرط دموکراسی و حقوق بشر و یک دموکراسی پارلمانی که پاسخگوی مردم باشد اعتقاد دارم.» نخستین بخش گفتگو با رضا پهلوی را امروز می‌خوانید.

گفتگو با رضا پهلوی آسان است و آسان نیست! برنامه فشرده او باعث می‌شود که مسوولین دفترش با وجود تمام تلاش، بعد از مدت‌ها وقتی برای گفتگو میان برنامه‌های دیگر پیدا کنند. اتفاقا وقت بسیار خوبی هم هست، درست چند روز بعد از اینکه از امیر ارجمند در باره عدم گفتگو با سلطنت‌طلبان، حتی اگر به دموکراسی اعتقاد داشته باشند سوال کرده بودم. امیر ارجمند، هر گونه ارتباط «شورای هماهنگی» با سلطنت‌طلبان را خط قرمز خوانده بود. بسیاری از «مشروطه‌خواهان» بر خلاف تصور میلیون‌ها ایرانی که تنها منابع تاریخی‌شان، محصولات آموزش و پرورش و رسانه‌های رسمی جمهوری اسلامی بوده، نگاه‌شان معطوف به «سلطه» نیست. رضا پهلوی می‌گوید که عنوان سلطنت که ریشه در «سلطه» دارد را نمی‌پسندد و «پادشاهی» مناسب‌تر است.

رضا پهلوی، شاید از نظر سنی با صاحب عکس کتاب‌های دوران کودکی ما فرق کرده باشد، اما چشمانش و نگاهش تغییر چندانی نکرده است. خیلی راحت با تو می‌نشیند و حرف می‌زند و از موضع بالا هم نگاه نمی‌کند. بعضی از مسوولان جمهوری اسلامی که با آنها حرف زده‌ام و گفتگو کرده‌ام، اینچنین نبوده‌اند. اما کسی که روزی می‌توانست سلطان باشد، روبرو من در رستورانی در شمال غرب پایتخت آمریکا نشسته و داریم خیلی راحت حرف می‌زنیم. از «دموکراسی»، «سکولاریسم»، «آزادی انتخابات» و «شاه‌اللهی‌ها».

بسیاری از کسانی که او را می‌شناسند یا کارهای‌اش را دنبال کرده‌اند، می‌گویند با وجودی که رضا پهلوی می‌خواهد بدون مقایسه با دیگران او را بشناسند، اما نام «پهلوی» باعث می‌شود انتظار از او از سوی گروه‌های مختلف زیادتر از خواست او باشد. مخالفان از او انتظار دارند که در مقابل موارد نقض حقوق بشر در دوران پهلوی موضع بگیرد، موافقان «ایدئولوژیک» تحمل هیچگونه عقب‌نشینی از هر آنچه در سال‌های حاکمیت پدرش اتفاق افتاده ندارند. خودش در باره مشکلات با کسانی که به هر چیزی برخورد «ایدئولوژیک» می‌کنند حرف می‌زند، وقتی در باره «شاه‌اللهی‌ها» بحث به میان می‌آید.

رضا پهلوی اعتقاد دارد که ایران به نظامی سکولاری احتیاج دارد که سنگ‌بنای‌اش، اعلامیه جهانی حقوق بشر است، اما این عملا بر خلاف نظامی است که پدربزرگ‌اش به ارمغان آورد. ایران دوران رضاشاه هم نگاه‌اش سکولار بود، اما همه چیز «دیکته» می‌شد.

برخی از کسانی که پیش از این گفتگو طرف مشورت بوده‌اند می‌گویند که رضا پهلوی «نرم‌خو»تر از آنی است که حامیان جدی سلطنت از او انتظار دارند.

وقتی از او درباره کاریکاتورش می‌پرسم، استقبال می‌کند؛ درست برخلاف سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید... تفاوت جالبی است.

اما چیزی که موقع گفتگو رو نکردم این بود که من هم «آبانی» هستم. اگر یک روز دیر به دنیا نیامده بودم، در سال‌های قبل از انقلاب تولدم همیشه تعطیل بود و البته در سال‌های بعد از انقلاب فحش می‌خوردم! به هر شکل نمی‌دانم بابت به‌دنیا آمدن در ۵ آبان باید خوشحال باشم یا نه!

اولین سوال من از رضا پهلوی در باره موقعیتی است که خود را در آن می‌بیند؛ شاه‌زاده است؟ پادشاه است؟ فعال سیاسی است یا فعال حقوق بشر؟

رضا پهلوی: من یک ایرانی هستم که از آن روزی که از مملکتم خارج شدم، به قصد ادامه تحصیل در خلبانی بود که اتفاق سال ۵۷ افتاد و از آن زمان در خارج از کشور هستم و با اکراه مجبور به زندگی در تبعید شدم. ولی از همان آغاز کار معتقد بودم که راه ایران و راه ترقی و بهزیستی ایران قطعا نمی‌تواند از طریق یک حکومت مذهبی باشد که نمونه‌اش را در قرون وسطی در اروپا که امروز نمود‌اش را در قرن بیست و یکم مشاهده می‌کنیم، البته این سی سال باید می‌گذشت تا هم‌میهنان ما آگاه بشوند از عواقب و مفهموم آن که زندگی در این حکومت چیست. من از اول خودم را یک ایرانی آزادی‌خواه می‌پنداشتم و با این قصد این سی سال مبارزه را انجام داده‌ام که آنچه از مردم ایران به کلی گرفته شد که حق حاکمیت‌شان بوده مجددا به مردم برگردانیم. و این حاصل و هدف کار من بوده است. حالا به من چه لقبی بدهند یا چه تعریفی کنند، به بیان و گفتار هم‌میهنان و ناظران واگذار می‌کنم و من دنبال هیچ لقبی نیستم.

- سوال بعدی من در باره نگاه برخی حامیان اوست که او را فقط «سلطان» می‌خواهند؛ اما خودش گفته که می‌خواهد در هر چارچوبی که ممکن باشد، چه جمهوری و چه سلطنت فعالیت کند؟

رضا پهلوی: من این مساله را در سه کتاب و سخنرانی‌های متعددی طرح کرده‌ام. برای من محتوای حکومت اهمیت دارد نه شکل ظاهری آن، من به یک نظام سکولار که جدایی دین از حکومت کاملا رعایت شود به عنوان یک پیش شرط دموکراسی و حقوق بشر و یک دموکراسی پارلمانی که پاسخگوی مردم باشد اعتقاد دارم و فکر می‌کنم دست یافتن به این دموکراسی را می‌شود هم در فرمول یک نظام پادشاهی و هم در فرمول یک نظام جمهوری پیدا کرد. همینطور که امروز شما می‌توانید در ژاپن، کره، سوئد، فنلاند، در اسپانیا یا در پرتغال، در فرانسه یا در هلند، در کانادا و یا در آمریکا هر دو فرم نظام را داشته باشید که محتوایی دموکراتیک دارند اما شکل نهایی متفاوت است. اما اگر شخصا از من می‌پرسید که کدام شکل نظام را شایسته برای ایران می‌پندارم، تمایل من به نظام پادشاهی است، تنها به این دلیل که به عنوان یک مقام فراحزبی و فراسیاسی، بدون هیچ نوع مسوولیت سیاسی یا حکومتی، اما به عنوان سمبل وحدت و به عنوان یک عاملی که می‌تواند یک‌پارچگی مردمی را شاید فراتر از آنچه در یک نظام جمهوری بتوان یافت، بتواند انجام دهد. مع‌هذا نطفه من به این مساله بسته نشده. یادمان باشد، پدربزرگ خود من در زمانی که به قدرت رسید می‌خواست ایران را مثل ترکیه به یک جمهوری تبدیل کند اما به دلایل متعددی دیدند که ممکن است کار نکند و بنابرین همیشه گفته‌ام، تا زمانی که مردم ایران، اهمیت و نقش چنین نهادی را می‌توانند تجسم کنند یا محتاج‌اش باشند، در اختیارشان هست، هر موقع هم دیدند که نیازی به چنین نهادی نیست برای حفظ یک‌پارچگی طبیعتا عمر طبیعی خودش را صرف خواهد کرد و شاید مملکت ما آماده‌تر باشد برای فرم یک جمهوری. به هر حال من هیچ دغدغه شخصی در باره شکل نظام ندارم؛ مهم این است که نظام دموکراتیک باشد.

- پدر بزرگ رضا پهلوی نظامی سکولار به ارمغان آورد که بسیاری آنرا یک دیکتاتوری می خوانند؛ چه تفاوتی وجود دارد میان نظام سکولار رضا شاه با رضا پهلوی؟

رضا پهلوی: شما در کشور ژاپن یک نظام لائیک دارید، که در آن مذهب رسمی نیست، جدایی کامل دین از حکومت است، پادشاهی هم هست، کاملا دموکراتیک به روز هم هست. اگر قرار باشد من الگویی بدهم و چنین آینده‌ای را جستجو کنیم، من آن فرم می‌بینم. سیستمی که بخواهیم در قرن بیست و یکم در آینده تجسم کنیم، نمی‌توان به تعریف نظام‌هایی که در اوائل قرن بیستم در ایران شکل گرفته مجسم کرد. اصلا ایران عوض شده، جامعه‌اش تحصیل‌کرده تر است، جامعه آماده‌تر است، ذهنیت جامع، رشد تکاملی سیاسی مملکت قابل مقایسه با اواخر دوران قاجار و شروع پادشاهی پدربزرگم نیست. طبیعی است که اگر شما بخواهید فرم حکومت هفتاد سال پیش را در قرن بیست و یکم پیاده کنید، اولا عملی نیست و قابل قبول هیچکس نخواهد بود. بنابراین شما می‌توانید به یک نظام سکولار دست پیدا کنید، چرا که عملا ثابت شده در کل جهان، چرا که اگر بخواهید یک چیز «مطلقه» را وارد قوانین حکومتی بکنید، اجبار باعث یک نوع تبعیض‌هایی خواهد شد و ایجاد نابرابری خواهد کرد، به همین دلیل باید دین از حکومت جدا باشد و سکولاریسم ثابت کرده که دموکراسی قابل انجام نیست و حقوق بشر قابل دست‌یابی نیست یا برابری کامل در مقابل قانون، علیرغم هر مذهب و طیف که باشید، غیر قابل دستیابی است و به خاطر این می‌گویم که این نظام باید سکولار باشد، اما در قالب دموکراتیک.

سکولاریسم به خاطر این است که به حقوق بشر برسیم یا حقوق بشر رعایت شود. یکی از پایه‌های دموکراسی و نتایج طبیعی یک نظام قانون‌مند که حقوق بشر را رعایت می‌کند، یک نظام [سکولار] است.

حقوق بشر را نمی‌توان در چارچوب حکومت‌های ایدئولوژیکی، فاشیستی و توتالیتر پیدا کرد. یکی از عوامل کلیدی در رعایت حقوق همه انسان‌ها در برابر قانون، سکولاریسم است و هر گاه یک پارامترمذهبی واردش بکنید، اتوماتیک یک برتری برای آن قائل می‌شوید که آغاز نابرابری است. اشکال در مذهب نیست، اشکال در ورود مذهب به حکومت است. دین جای خودش را دارد و به هر فرد مربوط است...تنها راهی که می‌شود برابری را تضمین کرد، وارد نشدن هر دینی در حکومت است. از این نظر، من سکولاریسم را پیش شرط دموکراسی می‌دانم.


-از رضا پهلوی در باره بخشی از کسانی که در قدرت بوده‌اند و اصلاح‌طلب خوانده می‌شوند پرسیدم؛ که خاستگاه‌شان روشن‌فکری دینی است؟

رضا پهلوی: نگاه کنید، صورت مساله چیست؟ شما یا اعتقاد به یک نظام سکولار به مفهوم حکومت و دین جدای از هم دارید یا ندارید. اگر اعتقاد دارید به یک نظام ولایی یا مذهبی یا نظامی که پایه‌اش دین است، هر چقدر بزک‌اش کنید واصلاح‌اش کنید، نمی‌توانید وعوض‌اش کنید چون ماهیت‌اش از بین می‌رود. من یکی پرسش‌ که از اصلاح‌طلبان دینی دارم این است که کدام بخش از نظام دینی را می‌توانید با اصلاح‌اش به خواست‌های دموکراتیک‌تان [اگر می‌گویید هست]دست پیدا کنید؟ شما وقتی چنین نظامی را زیر سوال می‌برید و به شما عنوان محاربه می‌زنند تا حق نفس کشیدن نداشته باشید، و بلکه حق رای هم ندارید، چه جوری می خواهید اصلاح‌اش کنید. وقتی که قانون اساسی نظام عملا به نمایندگان امکان قانون‌گذاری نمی‌دهد و گروهی جامعه صغیر می‌پندارد و محتاج یک قیم می‌داند، چطور می‌توان به دموکراسی دست پیدا کرد. وانگهی اگر همه اجزای این شیر را جدا کنید که دیگر شیر نیست! چه اصراری دارید که همین نظام را ترمیم کنید. خب جای‌اش یک نظام مردمی/عرفی بیاورید. خب ببینید کشورهای دموکراتیک، آزادی مذهب تضمین شده و در ازادی مذهب هست که روحانیت‌های آن مذاهب حفظ می‌شود. باید تصدیق کرد که در سی سال گذشته بوده که این حکومت بزرگ‌ترین آسیب را به خود مذهب وارد آورده. مگر امروز کنار گرفتن مردم از مذهب و ضدیت با روحانیت به جای باریک نکشیده که صدای روحانیت هم در آمده [ که اکثرشان در نظام هم نبوده‌اند]. اسلام در آمریکا اما بیشترین رشد خود را داشته. اینجا آزاد است اما در ایران نه. فقط در قالب دموکراتیک است که هم آزادی انتخاب مذهب را دارید، آزادی سیاسی‌اتان را دارید، اما نه در نظام مذهبی، آزادی دینی خودتان را هم ندارید!