۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

زادروز خواننده مردمی ایران، ستار



کیانوش رشیدی - امروز، برابر است با زادروز هنرمند مهربان و میهن دوست ستار!

شادباش به این هنرمند میهن دوست:


هم میهن گرامی، هنرمند مهربان ستار!
درود بر تو! هنگامی(نزدیک به سه سال پیش در شهر "اوبرهاوزن" در آلمان) و در جشن نوروز ایرانیان، تقریبا بدون گروه موسیقی، ترانۀ در رثای یگانه شهبانوی ایرانیان، شهبانو فرح پهلوی را خواندی.
همراه با تو من نیز این ترانه را خواندم و همراه با تو، همه(نزدیک به سیزده هزار نفر) این ترانه را خواندند.
آن شب این ترانه را خواندی که بگویی با کسی شوخی نداری و به هیچ کس، حتی به کنسرت گذاران بدهکار نیستی! آن شب، همانند هر کنسرت دیگرت گفتی که انسانی هستی ایرانی که از "شازده خانوم" خواند، و از" مرا زیبا پرستی"، "داده عشق و داده هستی"، نیز گفت، آنگاه که جوان بود.
ستار گرامی! در زادروزت، برایت بهترین آرزوها را دارم. این آرزوها در دل من نهفته است. اما چون انسان میهن دوستی هستی، دل خود را باز می کنم و به تو می گویم:" همراه با بسیاری از ایرانیان، برای تو، برای خانواده ات، تندرستی روز افزون؛شادی بی پایان و پیروزی بی مرز را خواهانم. در هر کجای جهان پهناور ما که هستی رویت را می بوسم هنرمند مهربان و میهن دوست!"

شاد زی ستار مهربان!

کیانوش رشیدی
هفتم آذرماه 7032 ایرانی
بیست و هشتم نوامبر سال 2010 میلادی

فیلم همراه از شاهنشاه، با ترانه ای از ستار:
http://www.youtube.com/watch?v=K8tFmXSma3g&feature=player_embedded


منبع: پارس دیلی نیوز



۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

گفتاری با هم میهنانم - شاهزاده رضا پهلوی




در فصلی نوین از جنبش دیرینۀ شما هم میهنان آزاده ام برای دستیابی به آزادی و صلح و بهروزی، مایلم درادامۀ عهدی که سال ها پیش با شما بستم این بار با بینشی روشن تر و دلی امیدوارتر از همیشه در راه تحقق هدف های والای زنان و مردان آزادۀ وطن از بندهای اسارت و برای استقرار حکومتی که برخاسته از ارادۀ شما و پاسدار همۀ آزادی ها و حقوقتان باشد با شما صحبت کنم.

در این گفتار، خطابم به ویژه نسل جوان ایران است، به زنان و مردانی که در زلزلۀ انقلاب و آغاز دوران وحشت و پس گَرد ایران یا هنوز دیده برجهان نگشوده بودند و یا از آن خاطره ای چندان ندارند. برای آنان است که نخست در بارۀ ابعاد فاجعــه سخن خواهم گفت و سپس از دلائلی کـه مـرا سی سال پیش به بستن عهــد با هم میهنانم برانگیخت. آن گاه به تصویری اشاره خواهم کرد که دیری است از ایران آینده، از ایرانی آزاد و سربلند، در دل و جانم نقش بسته است.

گرچه در این سال ها بارها تأکید کرده ام، امّا برای نسل جوانی که امروز در صف نخست جنبش به مقاومتی جانانه در برابر حاکمان پرداخته است لازم می بینم تصریح کنم که انگیزه ام در تلاش برای رهائی ایران از حکومت غاصبان کمک به برپائی نظــامی مردمی و قانـون مــدار در میهـن عزیــزاست؛ نظامی کــه بـازتاب خواست هم میهنانم باشد؛ حکومتی که تضمین آزادی ها و حقوق ملت را در سرلوحۀ وظائفش قرار دهد؛ حکومتی که خود را خادم و فرمانبردار مردم بداند و نه قیم و والی آنان.

* *

در همۀ اين سال ها، خطرهای بسياررا به جان خريده ام امّا در این راه تا حد توان از هیچ کوششی مضایقه نکرده ام. هر بار که هم میهن مبارزی به دست تبه کار رژيم جمهوري اسلامي برخاک وخون غلطيده، اراده ام به ايفای وظیفه ام راسخ تر شده است. هرروز، چون شما، بیشتر به این واقعيت پی برده ام که تا پایان عمر ولایت جمهوري اسلامي مردم ایران روی آزادي و امنيت و آسايش را نخواهند ديد و میهن عزیز ما اعتبار و حیثیت از دست رفتۀ خود را در جامعۀ بین المللی باز نخواهد یافت. از همين روست، که در اين سالها برای کمک به همبستگی صفوف مبارزان آزادی خواه از هيچ تلاشی فروگذار نکرده ام. اعتقادم همچنان بر اين است که براي زدودن سايۀ سیاه ولايت فقيه از خاک ميهن بايد صداها را رساتر و صف ها را فشرده تر کرد. از فرياد اعتراض شما زنان و مردان آزادۀ ايران است که غاصبـان حقوق ملّت امروز این گــونه هراسان شده اند و آزادی خواهان سراسر جهان چنین بی سابقه به تحسین و هواداری از پیکار برحق شما برخاسته اند.

* *

جنبش سبز در سال گذشته در اعتراض به دخالت آشکار دولت در انتخابات و وارونه کردن نتایج آن آغاز شد. امّا این اعتراض سیل آسا تنها از نادیده گرفتن آرائی که به صندوق ها ریخته بودید سرچشمه نمی گرفت. لبریزشدن کاسۀ صبرتان پس از تحمل سیاه تــرین دوران تاریخ ایــران بـود که شما را به ادامـۀ مبـارزه در ابعــادی بی سابقه با دشمنان سوگند خوردۀ ایران و ایرانی بر انگیخت.

در این دوران مصیبت بار است که حاکمان غاصب، آزادی و حقوق مردمان را هیچ دانسته اند و جز با خشونت و ارعاب با ایرانیان آزادی خواهی که حقوق مسلم و انسانی خویش را می طلبند روبرو نشده اند؛ در این دوران است که اقتصاد شکوفای ایرانِ پیش از انقلاب را به سراشیب ورشکستگی کشانده اند؛ در همین دوران است که با موج اعدام ها، با تعطيل دانشگاه ها و پاکسازی های کينه توزانه، مسبب کوچ صدها و صدها هزار تن از لایق ترین فرزندان ایران از وطن شده اند؛ در همین دوران است که کمبودهای روزافزون زندگی تن فروشی و اعتیاد را در ابعادی غیرقابل تصور بر فرزندان وطن تحمیل کرده است؛ در دوران جمهوری اسلامی است که نسل جوان ايران، هنوز از تجربههاي تلخ دوران تحصيل فارغ نشده، با کابوس بيکاري و سختی تأمین معاش و کمبود مسکن دست به گريبان شده است؛ و سرانجام در همین دورانِ سیاه است که فساد روز افزون و بی سابقه ای که در همه نهادهای حکومتی ریشه دوانده. مجموع همۀ این خشونت ها و قانون شکنی ها و ویران گری هاست که تیشه به ریشۀ ایران و اسلام هر دو می زند.

امّا، سلب حقوق و آزادی های مردم ایران و خم کردن پشتشان با سنگینی مشکلات روزافزون اقتصادی در برابر خطرهائی که این حکومت به عمد متوجه امنیت و تمامیت ارضی میهن عزیز ما کرده است رنگ می بازند. از همان آغاز بود که حکومت ولائی با درهم شکستن شیرازۀ ارتش مقتدر ایران و ریختن خون سردارانش، به حکومت عراق فرصت داد تا جسورانه بر میهن عزیز ما هجوم آورد. از روز نخست تولد نامبارکش حکومت ولائی با سرکوب اقوام گوناگون ایرانی، با تهدید و تحقیر و آزار پیروان مذاهبی جز تشّیع، و با هجومی بی رحمانه بر اهل تصوف و دراویش مسالمت جوی ایران، پیوندهای دیرینۀ همبستگی میان ایرانیان را نشانه گرفت. جنگ با عراق را نه مصیبت که نعمت الهی دانست زیرا ترجیح می داد به شکرانۀ این نعمت صدها هزار جوان و نوجوان ایرانی را که دل های پاکشان به عشق میهن می طپید در شن زارهای عراق دفن کند، امّا پاسخگوی وعده های دروغین خود به ملت نشود؛ هرچه توانست بر عمر جغد شوم جنگ افزود تا بتواند حکومت ظلم و وحشت را بر ملت مسلط کند؛ و در دشمنی با مردم ایران چنان کرد تا وطن عزیزی که خود قربانی تجاوز شده بود در نظر جهانیان همطراز متجاوزان شناخته شود. با دخالت مستقیم و غیر مستقیم در امور داخلی همسایگان دور و نزدیک ایران، عراق و لبنان و فلسطین و افغانستان، و با حمایت تبلیغاتی و مالی و نظامی خود از تندروترین دشمنان آزادی و همزیستی در این جوامع، نه تنها نام ایران عزیز را در نظر جهانیان با صفات پلیدی چون «تروریست» و «یاغی» آلوده کرد بلکه بسیاری از کشورهای بزرگ و کوچک دنیا را به دشمنی با ایران کشاند. اگر تاکنون ساده لوحانی در جهان نقش مستقیم این حکومت را در آشوب ها و کشتارهای سرزمین های دور و نزدیک ایران نمی دیدند سخنان سخیف و تهدیدهای خشونت بار رهبران مردم ستیز رژیم جای تردید برای کسی باقی نگذاشته است.

امّا، این همه نیز برای تحقق اهداف اصلی نظام جمهوری اسلامی که تحریک دیگران به دشمنی با ایران و برافروختن آتش ستیز و جنگ، است کافی نبوده. از همین رو، به بهانۀ دسترسی به انرژی هسته ای برای مقاصد صلح آمیز، سال هاست به جست و جوی دسترسی به سلاحهای خوفناک تری برآمده است تا زودتر به هدف اهریمنی خود رسد و بار دیگر ایران را آماج تعرّض و هجوم دیگران سازد. از رهگذر اصرار به پیمودن چنین کژراهه ای است که امروز کشور عزیز ما با بحرانی بی سابقه و خطرناک روبروست؛ بحرانی که هم میهنان عزیز صلح دوست من کمترین نقشی در ایجاد آن نداشته اند.

به باور من مردم آگاه و هشیار ایران منفعت و مصلحت خویش را نه دخالت مسلحانه و موذیانه در سرنوشت مردم فلسطین و عراق و لبنان می دانند، نه در دشمنیِ با جوامع آزاد و پیشرفته جهان و نه در اصرار دیوانه وار بر دست یافتن به سلاح های هسته ای. مردم ایران از یاد نبرده اند که امکان دسترسی به فـن آوری و انــرژی هسته ای برای مقاصد صلح آمیز، که حق مسلّم آنان است، سال ها پیش از انقلاب برایشان میسر شده بود. ایرانِ آن روز توانسته بـود، با همکــاری و موافقت جامعـۀ بین المللی، در راه رسیدن به این امکانات گام هائی بلند بردارد زیرا هیچ کشوری درجهان بیمی از گسترش طلبی و دخالت جوئی حکومت آن روز ایران نداشت. رژیم ولائی، امّا، با هدف های تجاوزطلبانه و سیاست های خارجی تحریک آمیز نه تنها آن امکان را یکسره نابود کرده بلکه اکثریت قریب به اتفاق دولت های جهان را از نزدیک و دور، به دشمنی باایران برانگیخته است تا بتواند به بهانۀ دفاع از ایران به سرکوب مخالفان و منتقدان خود هرچه خشونت بارتر ادامه دهد. امّا، همسو و همصدا با شما هم میهنان عزیزم، من نیز مسئولیت اصلی هر آسیب و خدشه ای که از سوی دیگران به تمامیت و یکپارچگی ایران عزیز وارد آید با حکومت غاصبی می دانم که در دشمنی با ایران و مردم ایران همتائی در تاریخ بلند ما نداشته است.

* *

هم میهنان عزیزم،

امروز هم، چون بارهای پیشین که فرصت سخن گفتن با شما را یافته ام، می خواهم به ویژگی های حکومت آرمانی شما اشاره کنم. زیرا در این سال های تلخ و تباه، از راه های گوناگون، هم از خواست ها و آرمان های های دیرین شما برای زیستن در یک جامعـۀ آزاد و مسالمت جو آگــاه شده ام و هم از رنــج ها و محرومیت هائی که بی رحمانه بر شما تحمیل شده است. کوشیده ام سخنی نگویم و ادعائی نکنم مگر از دل و زبان، و به خاطر و یاد شما، برآمده باشد. از همین روست که بخشی بزرگ از باورها و آرزوهایم در بارۀ آیندۀ ایران ملهَم از باورها و آرزوهای شما بوده است که در کورۀ آتشین دورانی چنین تلخ به هشیاری و آگاهی های بی نظیر رسیده اید.

باور من این است که شما بسی بیشتر از نسل های پیشین با معنای آزادی و حقوق تان آشنا شده اید و به اهمیت دستیابی کامل به همۀ آن ها پی برده اید. آموزگارتان در راه این آشنائی و آگاهی کسانی بوده اند که با ادامۀ حکومت ولائی و نامشروع خویش یک لحظه هم از ستیزی دائمی با یکایک این آزادی ها و حقوق دست نکشیده اند. شما هریک چون لقمان حکیم اید که ادب از بی ادبان آموخته بود. هر تباهی و ویرانی که این گروه خودکامه به بار آورده اند؛ خون هر زن و مرد آزاده ای را که بی شرمانه بر زمین ریخته اند؛ قلم هر ایرانی حق گوئی را که به ناحق شکسته اند، هر دستبرد خائنانه ای که به خزانۀ ملت زده اند، اشتیاق شما را به بناکردن حکومتی که در خور شما و سزاوار فداکاری های شما باشد دو چندان کرده است. یقین می دانم که اکثریت شما، به ویژه جوانان و زنان هشیار و برومند میهن، اگر درسی از سال ها تجربۀ تلخ و فراموش نشدنی آموخته باشید این است که استقرار حکومتی که بتواند پاسدار منافع ملی ایران و حافظ آزادی ها و حقوق شهروندانش باشد بدون یک قانون اساسی مترقی و انسان محور که سنگ بنا و شالوده اش اصول مندرج در اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، و دیگر میثاق های مکمل آن، باشد محال خواهد بود.

در این واقعیت تردید ندارم که شما می خواهید قانون اساسی آیندۀ ایران آزادی ها و حقوق برابرِ همۀ شهروندان ایران را، به هر مذهب و مسلک، با هر اعتقاد سیاسی و از هر قوم و قبیله ای، به هیچ استثنائی محترم بشمرد؛ توجهی خاص به خواست های بر حق همۀ اقوام ایرانی داشته باشد، اقوامی که به ویژه در دوران حاکمیت غاصبان انحصار طلب، از تبعیض ها و محرومیت های بی سابقه رنج برده اند. یقین داشته باشیم که برآوردن چنین خواست هائی با وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران نه تنها در تضاد نخواهد بود بلکه پیوندهای دیرینۀ تاریخی و فرهنگی و آرمانی همۀ ساکنان میهن کهن سال ما را از همیشه استوارتر خواهد کرد.

* *

تجربۀ همۀ جوامع پیشرفته و آزاد جهان و به ویژه تجربۀ تلخ مردم ایران در حکومت ولایت مذهبی تردیدی در این واقعیت برجای نگذاشته که تدوین چنین قانون اساسی، تأمین و تضمین حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی مردم ایران و برپائی حکومتی شایستۀ ملت نیازمند آن است که نهادهای قانون گذاری، اجرائی و قضائی دولت در انجام وظائف خود، به ویژه در تأمین و تضمین آزادی و برابری حقوق اساسی یک یک شهروندان ایران، تابع احکام هیچ مذهب و مکتبی نباشند. با چنین حکومتی و در چنین جامعه ای است که شبح شوم تبعیض های مذهبی و قومی و سیاسی از عرصۀ زندگی فردی و اجتماعی مردم ایران برای همیشه رخت خواهد بست. با چنین حکومتی است که ایران عزیز ما خواهد توانست بسان فرشتۀ صلح و همزیستی، و نه چونان اهریمن جنگ و خونریزی و ویرانی، جای شایستۀ خویش را در میان همسایگانش، در جامعۀ جهانی، باز یابد.

من ترديد ندارم که، اگر نه همه، اکثریت غالب رهبران روحاني که با احترام به خواست و ارادۀ اکثــریت قاطع مــردم راه خــود را از راه حاکمان سـرکوب گــر جدا کرده اند و رژیم جمهوری اسلامی را نه جمهوری می دانند و نه اسلامی، با آن چه شما می خواهید مخالفتی ندارند. آن ها هم اعادۀ حیثیت خویش و احیای اعتبار و احترام از دست رفتۀ اسلام را نیز چون شما در برپائی یک حکومت انسان گرا و مسالمت جو می بینند.

تا پايان راه، تا هنگامي که شما عزيزان من بتوانيد بر سرنوشت خود مسلط شويد راهی دشــوار و پرخطــر در پیش است. بايــد دام ها را بشناسیــم و فریب سخنان عوام فریبانه را نخوریم. یقین داشته باشیم که شیرازه های حکومت بیداد و استبداد هیچگاه به سستی امروز نبوده و آثار شکست و ضعف و آشفتگی در صف زورگویان چنین روشن نمایان نشده است.

* *

سخن پایانی من با آن گروه از هم میهنانی است که به اجبار ترک وطن کرده اند و امروز در سرزمین هایی زندگی می کنند که در آن آزادی و حق هرکس به تجمع و بیان، به هر باور سیاسی و هر اعتقاد مذهبی مصون و محترم است. دریغ که ازچنین آزادی و حقی برای یــاری به هموطنــان اسیر خویش در ایـران آن گونـه که باید و می توانستیم، بهره نبرده ایم. دریغ که در این سال ها دلمشغولی های سیاسی ما بیشتر هدف های فردی و آرمان های گروهی و حزبی و مسلکی بوده اند و نه خواست های حیاتی و اصلی مردم اسیر ایران. آیا زمان آن نرسیده است که در نبرد مرگ و زندگی که امروز مردم ایران را چنین سخت دامن گرفته، به افق بلندتری بنگریم و راه نوینی را برگزینیم؟ راهی که در آن بتوانیم از نیروی بزرگ و بالقوه ای که در دسترس ماست تنها برای یاری به تحقق مهم ترین و حیاتی ترین هدف مردم ایران که دسترسی به آزادی ها و حقوق انسانی پایمال شدۀ خویش بهره گیریم. از میان نزدیک به چند میلیون ایرانی که امروز در آن سوی مرزهای وطن در آزادی و آسایش نسبی زندگی می کنند به یقین می توانیم بخشی بزرگ را به پیمودن این راه برانگیزیم. توفیق در این راه نیازمند آن است که در حداقل هدف ها و آرمان های مشترک به توافق رسیم که چیزی جز هدف ها و آرمان های دیرینۀ مردم ایران نیست: رهائی از زنجیر استبداد، بهره مندی از آزادی ها و حقوق انسانی و ریختن شالوده های حکومتی متکی به ارادۀ مردم.

شماری روز افزون از ایرانیان در همه جای دنیا امروز بـه این واقعیت پی برده اند که برپایۀ «جدایــی دین از حکومت» و با اتکــا بـه «اعلامیـۀ جهانــی حقوق بشر» می توان مهم ترین منبع الهام و انگیزۀ همبستگی ایرانیان بـرای کمک به تحقق خواست های اساسی ملت را فراهم آورد. این همان اصولی است که از سال ها پیش نخبگان ایران، به ویژه دانشجویان و دانشگاهیان، از زن و مرد، به نقش اساسی اش در بنــا کردن نهادهــای دموکراتیک پی برده انــد . در واقع بر پایــۀ همین دو اصل می توان به توافقی گستـرده رسیــد و به تــلاشی پیگیر و مشترک پــرداخت که کارساز ترین شیوه ها و برنامه ها را برای کمک به تحقق اهداف جنبش آزادی خواهانۀ مردم ایران فرارویمان گذارد. در نهایت تعیین سرنوشت کشور به رای آزادانۀ مردم ایران گذارده خواهد شد، از همین روست که من نیز خواهان شرایطی کاملا دموکراتیک برای برگذاری انتخاباتی کاملا آزاد هستم وچنین شرایطی جز در زمان خلاصی از رژیم حاکم میسر نخواهد بود.

دام ها و مهلکه های تازه ای را که رهبران زخم خورده و خشمگین فرا راه مردم قرار داده اند خطرناک تر از آن باید شمرد که به هیچ یک از ما فرصت اندیشیدن به منافع سیاسی، مسلکی و فرقه ای خود دهد. در این برهۀ تاریخی تنها باید در اندیشۀ سرنوشت ایران و مصلحت مردم ستم کشیده و سربلندش بود، باید در جست و جوی راهی برآمد که بتواند امکان نیل به آزادی و حقوقشان را فراهم آورد که مهم ترین ضامن منافع ملی و یک پارچگی وطن است.

با همه موانع و دشواری هائی که برای رهائی ایران از بند استبداد فرا راه مردم آزادۀ ایران قراردارد، یقین داشته باشیم که چیرگی ملتی بزرگ و سربلند بر حاکمانی حقیر و فرومایه حکم مسلم تاریخ جهان است. حاکمانی که هرگز برای هویت ملی و تاریخ پرافتخار ایرانی ارج و احترامی قائل نبوده اند و منافع و مصالح مردم ایران را در این سال ها همواره قربانی ماجراجوئی های مصیبت بار خود کرده اند با تکیه بر کدام ریشه و توشه خواهند توانست در برابر امواج کوبندۀ جنبش آزادی خواهانه مردم ایران مقاومت کنند؟ بنابراین راهی جز تن دادن به خواسته های مردم را ندارند و بهتراست ارادۀ ملت را محترم شمرده و راه را به یک آشتی ملی نبندند. در چنین شرایطی می توان به پیروزی مسلم مردم آزادۀ ایران مطمئن بود و به فردای روشن ایران امیدوار.

به عشق دیدن ايرانی رها از استبداد، دروغ و ستيزه جوئی، به اميد ايرانی صلح دوست و صلح پرور و سربلند و به اميد روزگاری بهتربرای همۀ زنان و مردان وطن، پیروزی قطعی و نهائی شما را آرزو دارم.


خداوند نگهدار ایران باد


رضا پهلوی


اول آذرماه ۱۳۸۹


http://www.rezapahlavi.org/




آقای بهرام مشیری! دریادار بایندر مثل یک قهرمان مُرد


بهرام مشیری را می شناسید. چند سالی است برنامه «سرزمین جاوید» اش از کانال تلویزیونی پارس پخش می شود. در برنامه هایش از هر دری سخن می گوید. از بمباران اتمی هیروشیما و تاریخ اسلام گرفته تا شاهنامه فردوسی و وقایع تاریخ معاصر ایران و… . فرهنگ ایران را خوب می شناسد و در باب شاهنامه هم صاحب نظر است، بر تاریخ اسلام و تشیع نیز کمابیش مسلط است. اما زمانی که از تاریخ معاصر ایران و سیاست سخن می گوید، تعصب محض، او را از داوری منصفانه باز می دارد. نه اطلاعات درست و دقیقی دارد و نه تحمل پذیرش بسیاری از حقایق تاریخی را. آنچنان شیفته و پیرو مصدق است که وقتی از او یاد می کند، ضمیر جمع بکار می برد؛ ایشان، می فرمودند،…! در نظر او مصدق مظهر همه خوبی هاست و پیامبرگونه ای معصوم، اما محمدرضاشاه دیوی بدسیرت و دیکتاتور و عاری از هر صفت نیک! هنوز هم مانند همفکرانش بر سر معمای ده مجهولی ۲۸ مرداد ۳۲ معطل مانده و سعی در کشف توطئه های ۶۰ سال پیش دارد! می دانم، دوستداران و سینه چاکانی هم دارد که حرف های من خوشایندشان نخواهد بود. شاید به همین دلیل هم تاکنون درباره بهرام مشیری سخنی نگفتم و مطلبی ننوشتم. زیرا معتقدم در شرایط کنونی باید سنجیده تر از هر زمان دیگری سخن گفت و از ایجاد هرگونه تفرقه و اختلاف در میان مخالفان رژیم حاکم پرهیز کرد. اما جای تأسف است که گاه امثال آقای مشیری چنان دروغ های شاخداری به زبان می آورند و چنان بی رحمانه و نامنصفانه بر بزرگمردان تاریخ ایران می تازند که سکوت در برابر آنان جایز نیست.


جناب بهرام مشیری در برنامه چهارشنبه هفته گذشته خود، از ماجراهای بمباران اتمی هیروشیما سخن می گفت و از تصمیم برخی از فرماندهان ارتش ژاپن مبنی بر ادامه مقاومت در برابر نیروهای متفقین که به ناگاه با چرخشی ۱۸۰ درجه ای به سراغ وقایع شهریور ۱۳۲۰ ایران رفت و با حمله به رضاشاه و محمدرضا مدعی شد: «هنوز چهار تا هندی در خلیج فارس بودند که ما تسلیم شدیم!» و در ادامه افزود: «دریادار غلامعلی بایندر هم بنده خدا داشت فرار می کرد که یک هندی از پشت به او تیر زد و او را کشت!» (نقل به مضمون). بگذریم از بی انصافی آقای مشیری در مورد ارتشیان ما در سال ۵۷ و نادیده گرفتن رشادت های رحیمی ها، جهانبانی ها، خسرودادها،… که جان در راه میهن خویش فدا کردند. آن هم زمانی که امثال بهرام مشیری هزاران کیلومتر آنسوتر در امریکا مشغول مطالعه «تاریخ تمدن» ویل دورانت بودند. حال از نظر جناب مشیری ارتشیان ما مشتی ترسو و نوکرصفت بودند که مملکت را دودستی تقدیم ملاها کردند و گفتند: «ما از اولش هم نوکر شما بودیم»! اما مصدق اللهی هایی که برای تصاحب پست و مقام در دولت انقلابی به زیر عبای سید روح الله خزیدند عده ای بیگناه و فداکار و عاشق میهن! اگر بخواهم از لغزش های بهرام مشیری بنویسم، مثنوی هفتاد من هم کفاف نمی دهد، زیرا هر چه درباره تاریخ معاصر ایران می گوید آغشته به عینک بدبینی و غرض ورزی است. به قول مولوی:

پیش چشمت داشتی شیشه کبود

زآن کبـودت جملـه عالم می نـمـود

جناب مشیری هم هر چه می بیند و می گوید از فراسوی همان شیشه کبود است و خالی از بی طرفی و انصاف. حمله سه نیروی نظامی برتر آن روزگاران (امریکا، شوروی و بریتانیا) به ایران را حضور چند هندی در خلیج فارس می خواند و بر رضاشاه خرده می گیرد که چرا به مانند امپراتور ژاپن، میهن مان را تا مرز نابودی و حمله اتمی پیش نبرد و برای حفظ قدرت خویش، جان مردم ایران را به خطر نینداخت! از سوی دیگر، بزرگمردانی چون غلامعلی بایندر را که قهرمانانه در برابر نظامیان بریتانیا ایستاد و جان بر سر دفاع از میهن خویش نهاد، ترسویی جلوه می دهد که در حال فرار به گلوله یک هندی کشته شده است! برای آگاهی جناب مشیری و دوستداران ایشان، زندگینامه دریادار غلامعلی بایندر و چگونگی شهادت او را در ذیل نقل می کنم، به امید آنکه مشیری و مشیری ها اندکی به خود بیایند و در سخنان و نوشته هایشان اندکی منصفانه تر از بزرگمردان تاریخ ایران یاد کنند:


دریادار بایندر که بود؟


غلامعلی بایندر در ۲۳ آذر ۱۲۷۷ در تهران‌ متولد شد. پدرش‌ على‌اکبر دبیر دربار از طایفه مشهور بایندر، و عمویش‌ امیر معزز گروسى‌ بود که‌ برخلاف‌ برادر، حسن‌ شهرتى‌ نداشت‌ (نک: رائین‌، ۲/۸۸۸). بایندر در نوجوانى‌ وارد مدرسة دارالفنون‌ شد و تحصیلات‌ عمومى‌ را طى‌ کرد و دوره مخصوص‌ مهندسى‌ آنجا را هم‌ به‌ پایان‌ رساند؛ آنگاه‌ در ۱۲۹۶ش‌ وارد مدرسة نظام‌ مشیرالدوله‌ شد و پس‌ از ۳ سال‌ با درجه ستوان‌ دومى‌ به‌ خدمت‌ ارتش‌ درآمد (خلیلى‌، ۹۱-۹۲؛ «دریادار…»، ۱). به‌ عنوان‌ نخستین‌ مأموریت‌ جنگى‌، در ۱۳۰۰ش‌ به‌ مازندران‌ فرستاده‌ شد و چون‌ در اردوی‌ عملیاتى‌ تنکابن‌ از خود رشادت‌ نشان‌ داد، به‌ اخذ مدال‌ طلا نائل‌ گردید (همانجا؛ خلیلى‌، ۹۲( ظاهراً مأموریت‌ دوم‌ او پیوستن‌ به‌ اردوی‌ گیلان‌ به‌ منظور مقابله‌ با قوای‌ میرزا کوچک‌خان‌ بود که‌ ۷ ماه‌ به‌ درازا کشید. در همین‌ زمان‌ نظام‌ قدیم‌ منحل‌، و ارتش‌ جدید تشکیل‌ شد و بایندر با درجه ستوان‌ دومى‌ در تشکیلات‌ جدید به‌ خدمت‌ پرداخت‌ و رسته توپخانه‌ را برگزید. وی‌ اندکى‌بعد همراه‌ سرهنگ‌امان‌الله‌ جهانبانى‌ برای‌ سرکوب‌ اسماعیل‌ آقا سمیتقو به‌ آذربایجان‌ غربى‌ شتافت‌ و در نبرد با او شجاعت‌ بسیار از خود نشان‌ داد، چنانکه‌ به‌ پیشنهاد جهانبانى‌ موفق‌ به‌ اخذ نشان‌ «ذوالفقار۴» گردید که‌ در آن‌ زمان‌ معمولاً به‌ افراد جوانى‌ همانند او داده‌ نمى‌شد (همو، ۹۲-۹۴؛ رائین‌، همانجا(.

در خرداد ۱۳۰۲ بایندر برای‌ ادامه تحصیلات‌ و فرا گرفتن‌ فنون‌ جدید نظامى‌ در رسته توپخانه‌ عازم‌ فرانسه‌ شد و در دانشکده توپخانه «پواتیه‌» به‌ آموختن‌ پرداخت‌ و ضمناً دوره تکمیلى‌ توپخانة «فونتن‌ بلو» را نیز گذراند و در مهر ۱۳۰۴ به‌ ایران‌ بازگشت‌ و زیرنظر سرتیپ‌ یزدان‌پناه‌ فرماندهى‌ آتشبار توپخانه‌ را عهده‌دار شد (خلیلى‌، ۹۸، ۱۰۱- ۱۰۲؛ «دریادار»، همانجا). در ۱۳۰۷ش‌ برای‌ دومین‌ بار، به‌ منظور تکمیل‌ تحصیلات‌ نظامى‌ به‌ فرانسه‌ رفت‌ و در دانشگاه‌ جنگ‌ به‌ تحصیل‌ پرداخت‌ و همزمان‌ معاونت‌ سرپرستى‌ دانشجویان‌ ایران‌ در اروپا را برعهده‌ گرفت‌ و تا پایان‌ اقامتش‌ در آنجا (۱۳۰۹ش‌) همین‌ سمت‌ را داشت‌ (خلیلى‌، ۱۰۳-۱۰۴؛ «دریادار»، ۲.

وی‌ در ۱۳۰۹ش‌ معاون‌ هنگ‌ توپخانه کوهستانى‌ و کفیل‌ فرماندهى‌ همان‌ هنگ‌ شد. در زمانى‌ که‌ دولت‌ ایران‌ ساخت‌ نخستین‌ ناوهای‌ جنگى‌ را به‌ ایتالیا سفارش‌ داد، بایندر به‌ سرپرستى‌ گروهى‌ از نظامیان‌ در اواخر سال‌ ۱۳۰۹ یا اوایل‌ ۱۳۱۰ش‌ رهسپار ایتالیا شد تا هم‌ دوره‌های‌ لازم‌ را ببیند و هم‌ بر ساخت‌ کشتیها نظارت‌ کند. افراد تحت‌ فرماندهى‌ او در رشته‌های‌ مختلف‌ مربوط به‌ ناوهای‌ جنگى‌ در چند شهر ایتالیا به‌ تحصیل‌ پرداختند (رائین‌، ۲/۷۸۴، ۸۸۹؛ خلیلى‌، ۱۰۵؛ «دریادار»، همانجا). وی‌ پس‌ از بازگشت‌ به‌ ایران‌ در ۱۳۱۰ش‌ به‌ سمت‌ کفیل‌ فرماندهى‌ نیروی‌دریایى‌جنوب‌ منصوب‌، و عازم ‌آنجا شد (همانجا؛ قس‌: رائین‌، ۲/۷۸۵).

از مأموریتهای‌ مهم‌ بایندر در این‌ منصب‌ سفر به‌ جزیره تنب‌ همراه‌ با گروهى‌ از افراد نیروی‌ دریایى‌ در ۱۳۱۳ش‌/۱۹۳۴م‌ بود. او ضمن‌ بازدید از آنجا رسماً به‌ مقامات‌ نیروی‌ دریایى‌ انگلیس‌، مستقر در تنب‌ اعلام‌ کرد که‌ این‌ جزیره‌ بخشى‌ از ایران‌ است‌؛ وی‌ با این‌ کار موجبات‌ نگرانى‌ و اعتراض‌ وزارت‌ خارجة بریتانیا را فراهم‌ آورد (زرگر، ۲۶۴).

بایندر در ۱۳۱۳ش‌ به‌ درجه ناخدا دومى‌، و در ۱۳۱۵ش‌ به‌ درجه ناخدا یکمى‌، و در ۱۳۱۹ش‌ به‌ دریاداری‌ رسید («دریادار»، ۱؛ خلیلى‌، ۱۰۷). دوران‌ خدمت‌ بایندر در نیروی‌ دریایى‌، با کوششها و تلاشهای‌ مجدانة او برای‌ سازمان‌دهى‌ این‌ نیرو همراه‌ بود. وی‌ در جنوب‌ ناوگانى‌ مرکب‌ از دو ناو ۷۵۰ تنى‌ ایتالیایى‌ و ۴ ناو ۵۰۰ تنى‌ و هزار ملوان‌ در مقر نیروی‌ دریایى‌ خرمشهر تحت‌ فرماندهى‌ داشت‌. به‌ علاوه‌، مقارن‌ با شروع‌ جنگ‌ جهانى‌، فرماندهى‌ بخشى‌ از لشکر ششم‌ خوزستان‌ هم‌ به‌ او سپرده‌ شد و او با همکاری‌ فرماندهى‌ نظامى‌ محلى‌ استحکامات‌ گسترده‌ای‌ در اطراف‌ خرمشهر احداث‌ کرد (استوارت‌، ۱۳۱-۱۳۲).

بایندر در روزگار نوجوانى‌ دارای‌ علائق‌ ملى‌ و سیاسى‌ بود. از این‌ رو، زمانى‌ که‌ در مدرسه نظام‌ مشیرالدوله‌ تحصیل‌ مى‌کرد، داخل‌ فعالیتهای‌ سیاسى‌ شد و همراه‌ با چند تن‌ از همکارانش‌ چون‌ عبدالله‌ هدایت‌ (بعداً ارتشبد) و رزم‌ آرا (بعداً سپهبد و نخست‌ وزیر) به‌ عضویت‌ حزب‌ سوسیال‌ دموکرات‌ درآمد (کحال‌زاده‌، ۴۳۵-۴۳۶).

دریادار بایندر با توجه‌ به‌ اقامت‌ چند ساله‌ در کشورهای‌ اروپایى‌ به‌ زبانهای‌ انگلیسى‌، فرانسه‌، ایتالیایى‌ و ترکى‌ تسلط داشت‌ و به‌ این‌ زبانها به‌ خوبى‌ تکلم‌ مى‌کرد (خلیلى‌، همانجا). وی‌ مردی‌ اهل‌ مطالعه‌ و تحقیق‌ و نویسنده‌ بود. در ایام‌ اقامتش‌ در جنوب‌ به‌ تحقیقات‌ و مطالعات‌ قابل‌ توجهى‌ درباره خلیج‌ فارس‌ دست‌ زد که‌ نتایج‌ برخى‌ از آنها را بعداً منتشر کرد.

آثار مکتوب‌ بایندر اینهاست‌: ۱٫ نقشه خلیج‌ فارس‌ (تهران‌، ۱۳۱۰ش‌)؛ ۲٫ خلیج‌ فارس (خرمشهر، ۱۳۱۷ش‌)؛ ۳٫ جغرافیای‌ خلیج‌ فارس‌ (تهران‌، ۱۳۱۹ش‌)؛ ۴٫ اصول‌ دریانوردی‌؛ ۵٫ آیین‌نامه‌های‌ توپخانه‌ در ۶ جلد؛ ۶٫ راهنمای‌ ناوی‌؛ ۷٫ مقالاتى‌ در مجله ارتش‌؛ ۸٫ دستور تیر توپخانه سبک‌؛ ۹٫ آیین‌نامه مشق‌ پای‌ توپ‌ کوهستانى‌، و چند اثر دیگر (نک: مشار، ۴/۷۱۵-۷۱۶؛ «دریادار»، ۳)



چگونگی شهادت دریادار بایندر:


دریادار بایندر که ۴۸ ساعت قبل از شهادت علاوه بر مسئولیت فرماندهی نیروی دریایی، به سمت فرماندهی کل منطقه جنوب خوزستان نیز منصوب شده بود و تیپ مستقل مرزی را تحت امر داشت در ساعت ۴ بامداد سوم شهریور ۱۳۲۰، با شنیدن صدای انفجار، با سرعت از منزل خارج و با استفاده از قایق موتوری و زیر آتش مسلسل نیروهای مهاجم انگلیسی، خود را به مقر فرماندهی رسانده و پس از صدور دستورات لازم به افسران ستاد و فرماندهان، به تلگرافخانه رفته و گزارش وقایع و هجوم نیروهای انگلیسی را به تهران و اهواز مخابره می‌کند. آنگاه با حضور در قرارگاه گردان مرزی، عده‌ای را مامور مقاومت در برابر مهاجمین کرده و خود که مسلح به یک قبضه تفنگ برنو بود به اتفاق سروان ولی‌الله مکری‌نژاد که معاون فرمانده گردان یکم هنگ ۸ توپخانه بود با اتومبیل و از راه خشکی عازم خرمشهر شد، تا ستاد فرماندهی عملیات را در منطقه حفار(که از لحاظ نظامی موقعیت مناسبی داشت و بیش از ۲ قبضه توپ ۱۰۵م.م و گروهی سرباز در آنجا مستقر بودند) تشکیل دهد. اما چند دقیقه بعد از حرکت، با نیروهای موتوریزه مهاجمین انگلیسی مواجه و در حین مقاومت و جنگ و گریز با آنان در شرایطی که تلاش می‌کردند تا با استفاده از پستی و بلندی‌های منطقه، خود را به نهر جاسبی برسانند با رگبار مسلسل متجاوزان انگلیسی در حوالی پاسگاهی نزدیک بی‌سیم خرمشهر به شهادت رسیدند.

مآخذ

۱- احمدی‌، حمید، تاریخ‌ نیم‌ قرن‌ نیروی‌ دریایى‌ نوین‌ ایران‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌؛

۲- استوارت‌، ریچارد، ا.، در آخرین‌ روزهای‌ رضاشاه‌، ترجمه عبدالرضا هوشنگ‌ مهدوی‌ و کاوه‌ بیات‌، تهران‌، ۱۳۷۰ش‌؛

۳- خلیلى‌، رضا، تاریخ‌ شهدای‌ ایران‌، وقایع‌ شهریور، تهران‌، ۱۳۲۲ش‌؛

۴- «دریادار غلامعلى‌ بایندر»، تاریخ‌ جاوید، وزارت‌ جنگ‌، تهران‌، ۱۳۲۵ش‌؛

۵-رائین‌، اسماعیل‌، دریانوردی‌ ایرانیان‌، تهران‌، ۱۳۵۶ش‌؛

۶-زرگر، على‌اصغر، تاریخ‌ روابط سیاسى‌ ایران‌ و انگلیس‌، ترجمة کاوه‌ بیات‌، تهران‌، ۱۳۷۲ش‌؛

۷-کحال‌زاده‌، ابوالقاسم‌، دیده‌ها و شنیده‌ها، به‌ کوشش‌ مرتضى‌ کامران‌، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌؛

۸-مشار، خانبابا، مؤلفین‌ کتب‌ چاپى‌ فارسى‌ و عربى‌، تهران‌، ۱۳۴۲ش‌؛

۹- بهمنی قاجار، محمد علی، نقش نیروی دریایی و بایندر در اخراج انگلیسی ها از هنگام و باسعیدو، فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره ۲۷، زمستان ۸۸


نویسنده : بزرگمهر


آراسپ نوین

منبع: پارس دیلی نیوز