۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

رضا شاه بزرگ، پادشاهی که بزرگترین حق را به گردن مردم ایران دارد

کشور ما با تاریخ کهنسال خود فراز و نشیب هایی داشته که در هر یک از آنها شاهان ایران نقش اساسی را بر عهده داشته اند. این نکته را هم می دانیم که نظام پادشاهی نه تنها در ایران بلکه در سرتاسر جهان یکی از قدیمی ترین نظام ها به حساب می آید. تا دو سدۀ پیش تاریخ همۀ ممالک دنیا با نام پادشاهان آغاز می شد و همۀ پیروزی ها و شکست ها و همۀ موفقیت ها و عدم موفقیت ها نیز به نام پادشاهان نوشته شده است که شامل حال کشور ما نیز می شود.



لازم به ذکر است که تاریخ کشور ما از گذشته های دور به دو دورۀ متمایز تقسیم می شود: دوره پیش از حمله اعراب و دورۀ پس از آن. در دوران پیش از حمله اعراب، تاریخ مدون کشور ما از عیلامیان آغاز و سپس به سلسله ماد و پس از آن با سه سلسله هخامنشی و اشکانی و ساسانی پایان می گیرد. در دوران این پنج سلسله بزرگ کشور ما همیشه یکی از قدرتمندترین و اثر گذارترین کشورهای جهان بوده و در ایجاد فرهنگ و تمدن جهان نیز سهم بسزایی داشته است.



هگل «فيلسوف آلماني»، ايرانيان را «نخستين قوم تاريخي» و ايران زمين را »نخستين دولت شاهنشاهي» دانسته است. به اعتقاد او تاريخ جهاني با بنيادگذاري نخستين دولت در ايران باستان آغاز مي شود.



ما در طول دوران این پنج سلسله، پادشاهانی داشتیم که به تصدیق همۀ پژوهشگران و مورخین نام و آوازه شان سرآمد همۀ پادشاهان و فرمانروایان همۀ اعصار بوده است. بهترین نمونه و شاخص ترین این پادشاهان، کوروش بزرگ است. پادشاهی که نام او و خدماتش به بشریت نه تنها در بلندای نام پادشاهان همۀ دنیا قرار دارد، بلکه زینت بخش مهمترین کتب دینی، یعنی تورات قرار گرفته است. کتابی که ام الکتاب ادیان توحیدی، یعنی یهودیت و مسحیت و اسلام محسوب می شود. مضافاً این که نخستین پایه گذار حقوق بشر در جهان نیز این پادشاه بزرگ بوده که امروزه همگان بر آن مُهر تأئید زده اند.



پادشاه نامدار دیگری که شهرت او در پیشرفت تمدن بشری زبانزد جهانیان است، داریوش بزرگ است. پادشاهی که برای نخستین بار نظم و ترتیب کشورداری را پایه ریزی و دهها کشور جهان را زیر چتر امپراطوری خود به شیوۀ مدیریتی اداره می کرد که هم اکنون نیز بسیاری از روش های کشورداری او در جهان جاری و پایدار است.



اگر از شورای عالی مهستان اشکانیان که در آن پادشاهان را با نظر خواهی و مشورت بزرگان به شرط شایستگی انتخاب میکردند که نمونۀ بارز دمکراسی عصر خود بود، بگذریم و به دوران پر شکوه خسروان ساسانی برسیم، می بینیم که پادشاهان این سلسله چه اثرات بزرگی در ایجاد فرهنگ و تمدن جهان بر عهده داشتند. در علم و دانش و صنعت و هنر و غیره چه آثار گرانبهایی از خود به جا گذاشتند.



اما پس از حمله اعراب به ایران، به قول فردوسی اوضاع دگرگونه شد و مردم و مملکت ما با همۀ تلاش های سر سختانه و بی وقفه ای که انجام دادند، دیگر به جلال و عظمت پیشین خود برنگشتند. در این دوران بس طولانی دهها و صدها پادشاه و حاکم دلسوز ایرانی پا به میدان نهادند و هر یک در حد توان خود برای بازگرداندن عظمت گذشته ایران تلاش کردند که نام و یادشان برای همۀ ایرانیان گرامی است. اما هر یک از آن بزرگ مردان چون ستارگانی زود گذری بودند که درخشیدند و از میان رفتند. مردم سرزمین ما که قرنهای متمادی جهاندار بودند و جهانداری می کردند، به دست اقوام و قبایلی گرفتار شدند که شرح مصیبت های این دوران غم انگیر و دردناک تاریخ مملکت ما را بایستی با«خون دل» نوشت و اندوه جانکاه آن را از اشکی که از چشم تاریخ بر سرنوشت کشور ما جاری شده است پرسید.



رضا شاه بزرگ، پدر ملت ایران



با چنین سرگذشتی و پس از قرنها حکومت بیگانگان و بیگانه تباران بر سرزمین ما، 89 سال پیش مردی از تبار ایرانی در سر زمین ما قد علم کرد و آخرین حاکمان ترک تبار را از اریکه قدرت به زیر کشید و بار دیگر یک سلسله پادشاهی ایرانی تبار را بر سرزمین ما مستقر کرد.



این مرد بزرگ رضا شاه بود که سه نشان از سه پادشاه نامدار پیشین ایرانی که نام و یادشان همیشه برای ایرانیان غرور آفرین است با خود داشت.



رضا شاه مانند نادر شاه در اوج از هم گسیختگی مملکت و نا بسامانی اوضاع فلاکت بار پایان سلسله قاجار، قدم به میدان گذاشت. او همۀ گردنکشانی که هر یک بخشی از ایران را زیر سلطۀ خود داشتند، از میان برداشت و استقلال و امنیت و تمامیت ارضی کشور را تحت نام «کشور ایران» تثبیت کرد. این نکته را هم به خاطر بسپاریم که رضا شاه و نادر شاه تنها دو پادشاهی بودند که به خاطر خدمات ارزندۀ خود به ملت ایران به خواست و رأی مردم این سرزمین به سلطنت رسیدند.



رضا شاه همانند نوح سامانی، فرهنگ اصیل ایرانی را جایگذین فرهنگ تحمیلی بیگانگان نمود و تاریخ پر افتخار ایران را از زیر خاکستر زمان بیرون کشید و به فرزندان این سرزمین نشان داد که چه گذشتۀ پر افتخاری داشتند. این پادشاه همۀ همت خود را برای اعتلای فرهنگ ایران به کار گرفت، کاری که در طول هزار و چهار صد سال گذشته فقط در دوران کوتاه امیران ایرانی سلسلۀ سامانیان انجام گرفته بود.



رضا شاه همچون داریوش بزرگ دست به سازندگی و آبادانی ایران زد و کشور فقیر و عقب مانده ایران را به سرعتی غیر قابل وصف به یک کشور مدرن با تشکیلاتی منظم و مرتب تبدیل کرد. او بود که پس از هزار و چهار صد سال برای مردم ایران بار دیگر هویت ایرانی داد تا به ایرانی بودن خود افتخار کنند.



در بارۀ خدمات رضا شاه بزرگ بسیاری مطلب نوشته و می نویسند که نیازی به بازگو کردن آنها نیست. آنچه من در این نوشتۀ کوتاه به دوران این پادشاه بزرگ ایران می پردازم، پاسخ به چند نکته ای است که در بررسی و تحلیل دوران او به وی ایراد می گیرند. کسانی که با کمال بی انصافی در بارۀ پادشاه بزرگی که بزرگترین خدمت را به کشور ما کرده است داوری می کنند.



نخستین و بزرگترین ایرادی که به رضا شاه میگیرند این است که او یک دیکتاتور بود. بعد هم این ایراد را بر او وارد میسازند که املاک مردم را از آنها میگرفت. ما به کوتاهی به این دو مطلب می پردازیم تا چشم و گوش فرزندان مملکتمان باز شود. مبادا که بخاطر اتهاماتی که بدخواهان و دشمنان دیرینه ما آن را ساز کرده و به زبانها انداخته اند، نسبت به بزرگان کشورشان بی التفاتی نشان دهند و قدر و قیمت آنان را نادیده بگیرند و خدماتشان را پاس ندارند.



رضا شاه و دیکتاتوری او



رضا شاه ثمرۀ بارز انقلاب مشروطه ایران بود که به همت ایرانیان آزادیخواه به ثمر رسیده بود. پیش از حرکت قهرمانه رضا خان و افسران قزاق او از قزوین به تهران، هیچ یک از خواسته های مشروطه خواهان به نتیجه نرسیده بود. چرا که حکومت قانون در سرزمینی که بیش از نود و نه در صد آن بی سواد بودند و اکثریت مردم نیز در فقر مادی و معنوی به سر می بردند، نه تنها عملی نبود، بلکه غیر ممکن بود. مملکتی که سرتاسر آن یا در اختیار شازده های قاجار بود و یا گرفتار چنبرۀ مشتی ملای فاسد که خارج از حیطۀ حکومت مرکز بر مردم حکم می راندند.



رضا شاه در چنان جوی پا به رکاب کرد و با همۀ توانایی خود و حمایت و پشتیبانی کسانی که مانند او درد وطن داشتند، به سامان دهی کشور همت گماشت. او بود که با اقتدار تمام یاغیان کوچک و بزرگ اعم از شازه های قاجار و ملایانی که هر یک برای خود دبدبه و کبکبه داشتند، از میان برداشت و پس از سالیان دراز یک حکومت مرکزی مقتدر بوجود آورد.



ایرانی که رضا شاه در سوم اسفنند ماه 1399 سکاندار آن شد، ایرانی ویران بود که به همه چیز شباهت داشت بجز یک کشور به معنای واقعی آن. در آن شرایط وانفسا جز با اقتدار و تمرکز حاکمیت چاره ای برای ادارۀ مملکت نبود. آنچه در دوران رضا شاه چه در مقام وزارت و سردار سپه ای او و چه در دوران نخست وزیری وی و چه دوران کوتاه پادشاهی اش انجام گرفت، همگی حاصل اقتدار او و حکومت مرکزی وی و بویژه ایران دوستی و زحمات شبانه روزی این پادشاه برای ساماندهی اوضاع آشفتۀ کشور بود.



آنانی که بر او ایراد می گیرند که رضا شاه دیکتاتور بود و جلوی آزادی های فردی و اجتماعی و سیاسی مردم را گرفته بود. نمی گویند که در آن دوران در کدام یک از کشورهای دنیا آزادی به معنی امروزه وجود داشت؟ تازه، آزادی برای چه کسانی؟ آزادی برای شازده های قاجار؟ آزادی برای ملایانی که تحت عنوان حاکمان شرع بر جان و مال و شرف مردم ایران حکم می راندند؟ آزادی برای کسانی که هر یک سر در آخور یکی از سفارت خانه های خارجی مانند انگلیس و روس و غیره داشتند؟



رضا شاه بر خلاف باور کسانی که او را به علت محدود یا مسدود کردن آزادی ها سرزنش می کنند در زمان به قدرت رسیدنش از جانب همۀ بزرگان آن روزگار مملکت که دلسوزانه در پی سامان دادن به اوضاع اسفبار مملکت بودند پشتیبانی می شد. کسانی که رضا شاه را برکشیدند همه وطن پرست و آرزومند ایرانی آباد و مستقل و با اعتبار بودند.



در ضمن فراموش نکنیم که در همان سالها بسیاری از سیاستمداران کشور ما در خدمت دو قدرت حاکم بر سرنوشت ایران (انگلیس و روس) بودند. در این میان، رضا شاه تنها شخصیتی بود که توانست آرزوی وطن پرستان را برآورده کند. بزرگان دلسوز مملکت در آن ایام رضا خان را برای برقراری نظام جمهوری تشویق و بدان پا می فشردند. اما جامعۀ روحانیت شیعه که هنوز حرف آخر را در مملکت می زدند، با آگاهی از اوضاع جمهوری آتاتورک در ترکیه، چون آیندۀ جامعۀ خود را در خطر می دیدند. به جای رئیس جمهور شدن رضا خان به پادشاهی او نظر دادند و او را از ایجاد نظام جمهوری به استقرار نظام پادشاهی سوق دادند.



مهمتر از همه این که کسانی که بزرگترین عیب رضا شاه را دیکتاتور او قلمداد می کنند، اوضاع زمانه رضا شاه را در نظر نمی گیرند. تصور آنها این است که رضا شاه تنها دیکتاتور زمان خود بود. در حالی که در زمان سلطنت رضا شاه که غیر از آزادی های سیاسی، مردم ایران همۀ آزادی های دیگر را داشتند، سرتاسر جهان را دیکتاتورها می گرداندند. در روسیه استالین پدر بزرگ کمونیست های جهان بزرگترین حکومت دیکتاتوری را در روسیه برقرار کرده بود. آلمان را هیتلر می چرخانید. در ایتالیا موسلینی فرمانروایی می کرد. ترکیه را آتاتورک مانند رضا شاه با اقتدار تمام اداره می کرد. همینطور چین و ژاپون و مصر و عربستان و عراق و سوریه و بسیاری از کشورها را رهبران مقتدری اداره می کردند که رضا شاه در میان آنها اگر بهترین آنان نبود، یکی از ملایمترین دیکتاتوری ها را داشت. در آن دوران هنوز تخم لق حکومت دمکراسی به سر زبانها نیفتاده بود و جز چند کشور که در آستانۀ دمکراسی بودند. حقوق بشر و غیره نیز در آن دوران هنوز پا به عرصۀ جهانی نگذاشته بود. آزادی بیان و عقیده و مطبوعات و غیره نیز در هیچ کجا دنیا مطرح نبود.



دریغ است که خدمات پادشاهی مانند رضا شاه را به خاطر شیوۀ حکومت دمکراسی که سالیان دراز پس از او در بخشی از جهان رواج پیدا کرد، سرزنش کرد، آن هم در ادارۀ امور کشور ویرانه و عقب مانده ای مانند ایران که در اختیار او قرار گرفته بود.



رضا شاه پادشاه مقتدری بود که به حق او را بایستی پدر بزرگ ایران امروز نامید. پدری که با همۀ مهر و علاقه اش به سرزمین خود، آنچه در توان داشت به کار برد و آنچه نصیبش شد، با کمال بی انصافی، بی التفاتی بعضی از به اصطلاح روشنفکران ایران به خدمات او بود.



رضا شاه و زمین مردم



ایراد دیگری که به رضا شاه میگیرند، این است که او زمین های مردم را می گرفت. پیش از پرداختن به این موضوع لازم است به این نکته توجه کنیم که در دوران پیش از رضا شاه سرتاسر مملکت ملک مطلق پادشاهان قاجار بود. آنها هر زمان اراده می کردند، هر بخش از خاک ایران را به هر کسی که می خواستند می بخشیدند. در دوران قاجار مالکین اصلی املاک یا شازده های قاجار بودند یا ملایان. مردم ایران نیز همگی رعیت این دو قشر از جامعه بودند.



پس از حرکت سوم اسفند 1299 که رضا شاه به عنوان عامل اصلی آن محسوب و اقتدارش روز به روز بر همگان روشن می شد. بسیاری از شازده های قاجار برای نزدیکی و جلب حمایت او، داوطلبانه ملکی از املاکی خود را به او پیشکش میکردند. رسمی که در قدرت گرفتن هر شخصیتی در ایران به صورت معمول انجام می شد. در آن زمان هنوز رضا شاه، رضا شاه نشده بود و معلوم هم نبود که او پادشاه ایران خواهد شد.



رضا شاه خوزستان را که ملک مطلق شیخ خزئل بود از دست او بیرون آورد، ولی هیچ یک از املاک شیخ را تصاحب نکرد و به خود اختصاص نداد. همچنانکه املاک بسیاری از گردنکشان دیگر را در نقاط دیگر ایران از دستشان بیرون آورد، بی آن که بخواهد خود مالک آنها بشود. .



رضا شاه اگر هم زمینی را از کسانی گرفت، این کسان، اشخاصی بودند مانند فرمانفرمایان که که در صد عمده ای از دهات و زمین های کشاورزی ایران را در اختیار داشت. خود او یکی از نخستین مالکانی بود که برای حفظ املاک بی حد و حصر خود، ملکی از املاکش را پیشکش رضا خان کرد و در پی او نیز دیگران از او تاسی جستند و رضا خان را هم به جمع مالکین افزودند، البته زمانی که هنوز پادشاه نشده بود.



این که می گویند رضا شاه املاک مردم را می گرفت، با حقیقت تطبیق نمی کند. زیرا در آن زمان، هیچ یک از مردم ایران صاحب زمین نبودند، مگر شازده های قاجار یا آخوندهایی که سایۀ شوم آنها در همۀ ایران پراکنده بود.



با این توضیحات کوتاه در مورد دو ایرادی که به رضا شاه میگیرند، لازم است که فرزندان ایران و کسانی که پس از این در بارۀ این پادشاه به پژوهش می پردازند، این نکات را مورد توجه قرار دهند. سخن مغرضانۀ کسانی که رضا شاه را به دیکتاتوری و زمین خواری متهم می کنند به همین سادگی نپذیرند.



سخن آخر



بعد از جنگ جهانی اول، در دو کشور مسلمان خاورمیانه دو اتفاق بوقوع پیوست که نشان دهندۀ بیداری مردم این دو کشور بود. یکی از این اتفاقات سقوط امپراطوری عثمانی و تشکیل کشور جمهوری ترکیه به رهبری مصطفی کمال«آتاتورک» بود. دیگری انقلاب مشروطیت ایران و در پی آن سقوط سلسله قاجار و به سلطنت رسیدن رضا شاه پهلوی بود.



این دو کشور تحت مدیریت و همت این دو شخصیت بزرگ کوشیدند کشورشان را به کاروان تمدن نوین که به راه افتاده بود برسانند. آتاتورک وارث یک امپراطوری بزرگی بود که عظمت و شوکت آن موفقیت آتاتورک را هم هموار و هم تضمین میکرد. بر عکس رضا شاه وارث مملکتی بود که بیش از دو قرن در فقر و فلاکت و خفت به سر می برد. پیشینیان او میراثی جز یک مملکت ویرانه و عقب مانده از خود به جا نگذاشته بودند.



کاری که رضا شاه برای ایران انجام داد به مراتب از کاری که آتاتورک برای ترکیه انجام داده بود پر اهمیت تر بود. با این حال، مردم ترکیه آتاتورک را در حد پرستش دوست میدارند و ارج می گذارند و او را پدر ترکیه می نامند. ولی بعضی از مردم ایران، بویژه کسانی که خود را روشنفکر می دانند و با تاریخ سرزمین خود و دیگران نیز آگاه هستند، حتی با مقایسه با کارهای آتاتورک با رضا شاه، قدر و منزلت و خدمات پادشاه مملکت خود را نمی دانند و ارج نمی گذارند. پادشاهی که از یک کشور فقیر و عقب افتاده کشوری مدرن با شیوه های جدید مملکتداری بوجود آورده بود. آیا این درست است که کسانی با کمال بی انصافی خدمات بزرگ این پادشاه را آن هم به اتهاماتی واهی، اینطور نا دیده بگیرند و بی ارزش جلوه دهند؟



آیا وقت آن نرسیده است که ما نیز به خود آئیم و برای خادمین راستین مملکتمان، نگاهی واقعبینانه بیاندازیم و به خدمات بزرگان کشورمان با دیدۀ احترام بنگریم؟ حرمتشان را پاس داریم و برایشان احترامی که شایسته آن هستند قائل شویم؟



ما چه بخواهیم و چه نخواهیم رضا شاه پدر ملت ایران است. این قضاوت تاریخ است و داوری همۀ فرزندان راستین ایران. آنهایی که در بارۀ رضا شاه به داوری می نشینند، بایستی پیشاپیش تاریخ کشورمان را بخوانند. ببینند مملکتی که رضا شاه با به قدرت رسیدن خود تحویل گرفت، چه وضعی داشت و کشوری که هنگام ترک ایران به ما سپرد در چه وضعی بود. این تنها و بهترین سند و مدرک کارکرد رضا شاه است. بی جهت نیست که ملت ایران به حق این پادشاه را «رضا شاه بزرگ» نام نهاده است.



پاریس - هوشنگ معین زاده



سوم اسفند ماه 1388

۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

انقلاب اسلامی انتقام آخوندها از مشروطه بود


دکتر داریوش همایون در گفتگو با محمد محمدی - کیهان لندن


محمدی ـ نقطه ‌عطف یا سرآغاز انقلاب ۵۷ چه بود؟

همايون ـ آتش‌سوزی سینما رکس آبادان، چه از نظر زدن ضربه کاری به شاهی که اراده مقاومت را از دست داد و چه از آن رو که رژیم پادشاهی با به گردن گرفتن عملی گناه آن جنایت، خود را به کلی بی‌اعتبار کرد.

محمدی ـ آیا رابطه‌ای‌ بین انقلاب مشروطه‌ با انقلاب ۵۷ وجود دارد؟

همايون ـ انقلاب اسلامی انتقامی بود که آخوند‌ها با همکاری گمراهانه چپ و مصدقی‌ها از انقلاب مشروطه گرفتند.

محمدی ـ آیا انقلاب ۵۷ یک انقلاب مدرن بود؟

همايون ـ انقلاب اسلامی یک انقلاب ارتجاعی بر ضد مدرنیته بودــ با شیوه‌های نوین بسیج توده‌ای بر زمینه مذهب و بهره‌گیری از تکنیک‌های چپ انقلابی به رهبری مراجع مذهبی و یک حکومت اسلامی که فراآمد ناگزیر یک انقلاب مذهبی در جامه امروزی بود. احمد شاملو می‌گفت ما مدرنیته را از میان بردیم.

محمدی ـ جامعه‌ای که‌ در آن انقلاب ۵۷ روی داد چگونه‌ جامعه‌ای بود؟

همايون ـ جامعه‌ای بود در مسیر نوسازندگی و توسعه با کاستی‌های بنیادی، مانند همه جامعه‌های رو به توسعه آن زمان، که بر خلاف دیگران زمان نیافت تا بسیاری از آن کاستی‌ها را برطرف سازد.

محمدی ـ خواست‌های اصلی مردمی که‌ انقلاب کردند چه بود؟

همايون ـ همان شعار معروف استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی که هر کس هرچه دلش می‌خواست از آن می‌فهمید.

محمدی ـ نقش اقتصاد و جامعه‌ طبقاتی ایران در آن زمان در شکل‌گیری اعتراضات و پیروزی انقلاب را چگونه‌ ارزیابی می‌کنید؟

همايون ـ پرسش دراز مبهمی است. به زبان کوتاه، اقتصاد ایران هیچ جائی برای انقلابی که اساسا سیاسی و فرهنگی بود نمی‌گذاشت؛ اقتصاد شکوفانی بود، منتظر پاره‌ای اصلاحات سیاسی که جامعه در مسیر آن می‌بود. تفاوت‌های زننده طبقاتی در ایران آن روز هیچ بیشتر از کشور‌هائی که بعدا «ببر» نام گرفتند، یا چین و هند هم امروز که از آن مرحله نیز می‌گذرند نمی‌بود.

محمدی ـ نقش زنان در انقلاب ۵۷ را چگونه‌ ارزیابی می‌کنید؟

همايون ـ نقشی بسیار فعال و در خور یک اجتماع زنانه پویا که در شش هفت دهه پیش از آن از واپس‌ماندگی هزار ساله به در آمده بود؛ و نیز اقدام به خود‌کشی. حتا بیش از لایه‌های دیگر اجتماعی.

محمدی ـ قشرهای مختلفی که‌ در انقلاب شرکت و نقش تعیین‌کننده‌ داشتند کدام‌ها بودند لطفا اگر امکان دارد توضیح بیشتری بدهید؟

همايون ـ نخست، طبقه متوسط فراورده همان شش هفت دهه که بیشترین نقش را داشت. دوم طبقه زیر متوسط lower middle class ــ بیشتر، روستائیانی که به شهر ریخته بودند و شهر‌ها را روستائی می‌کردند. خود روستا‌ها نقشی نداشتند و کارگران دیر‌تر از همه به جنبش انقلابی پیوستند.

محمدی ـ مقایسه‌ استاندارد زندگی شهری و روستایی آن زمان با توجه‌ به‌ پیشرفت امکانات رفاهی مانند وسایل برقی، اتومبیل، بیمه‌ و... چگونه‌ بود؟

همايون ـ روستا‌ها به سبب سیاست گمراه راضی کردن و خریدن توده‌های شهری و سیاست یارانه، قربانی شده بودند و برای بهره‌گیری از امکانات رفاهی به شهر‌ها می‌ریختند.

محمدی ـ به‌ باور بعضی از کارشناسان اگر انقلاب رخ نداده‌ بود نهایتا شاه‌ مجبور می‌شد به‌ انتخابات آزاد تن بدهد،انتخاباتی که‌ در هر صورت حکومت سکولار را ضمانت می‌کرد، نظر شما در این باره‌ چیست؟

همايون ـ او از تابستان ۱۳۵۷ به همین نتیجه رسیده بود. با لابه و تمنا، با دادن امتیازات بزرگ، از مردم می‌خواست به او فرصت دهند که خودش پیام انقلاب آنها را عملی کند. اما حکومت در آن زمان عملا عرفیگرا بود؛ این جامعه بود که هرچه بیشتر مذهبی‌اندیش می‌شد ــ درست برعکس این دوران.

محمدی ـ آيا رژيم پهلوى ، «آلترناتيو» ديگرى به جز انقلاب باقى گذاشته بود؟ چرا انقلاب؟

همايون ـ جایگزین انقلاب، پیشبرد مبارزه مدنی می‌بود که با تظاهرات و اعتصابات به خوبی به پیروزی می‌رسید. اما نیرو‌های انقلابی غرق در کیش پرستش انقلاب، جز ویران کردن به قصد ساختن جامعه‌ای تازه نمی‌خواستند. همان‌ها که اصلاح جمهوری اسلامی را آرزو دارند اقدامات و ظرفیت اصلاحی رژیم پیشین را بس ندانستند و تنها وسیله رسیدن به انقلاب خود ساختند. چرا انقلاب، حتا در شرایط سیاسی که رژیم تسلیم و پا به فرار بود؟ زیرا گروه‌های مخالف همه چیز را با چشمانی که یا از کینه کور شده بود و یا از ایمان، به موقعیت می‌نگریستند. از این جاست که می‌باید کینه و ایمان را در سیاستگزاری و سیاست‌ورزی کنار بگذاریم.

محمدی ـ آیا انقلاب ۵۷، انقلابی اسلامی با خواست‌های اسلامی و رهبری اسلامی بود که‌ سرانجام جمهوری اسلامی (ولایت فقیه‌) از دل آن بیرون آمد؟

همايون ـ پاسخ را از نیرو‌های انقلابی ذوب شده در کسی که تصویرش را هم بر ماه دیدند بپرسید که امروز نام انقلاب اسلامی را نیز می‌کوشند به انقلاب بهمن تغییر دهند. گویا مهم‌ترین ویژگی انقلاب ماه پیروزی آن بوده است.

محمدی ـ نقش چپ‌ها در انقلاب را چگونه‌ ارزیابی می‌کنید؟

همايون ـ مانند زنان نیرو‌های چپ نیز با توانائی‌های در خور یک طبقه متوسط فرهنگی و اقتصادی به میدان آمدند و همان اقدام به خودکشی را کردند، با پیامد‌های سنگین‌تر. گرایش چپ بزرگ‌ترین خدمتگزار و قربانی انقلاب اسلامی بود.

محمدی ـ به‌ باور بعضی از تاریخ‌نویسان در زمان انقلاب ائتلاف یا اتحاد موقت و ناسازگار، بین نیروهای مذهبی و غیر مذهبی با هدف سرنگونی حکومت شاه به وجود آمده‌ بود، نظر شما در این باره‌ چیست ‌؟

همايون ـ درست است. هر کس از ظن خود...

محمدی ـ نقش احزاب و تشکل‌ها در پیروزی انقلاب چگونه‌ بود؟

همايون ـ همه زود‌تر و دیر‌تر به انقلاب پیوستند. روحیه عمومی، استفاده از فرصت بود ــ همان فرصت‌طلبی که در قلب ضعف سیاسی جامعه ایرانی قرار دارد و اکنون نسل تازه‌ای از ایرانیان دارد از آن رها می‌شود.

محمدی ـ وضعیت حقوق بشر در زمان انقلاب چگونه‌ بود، با توجه‌ به‌ وجود ساواک و زندان‌های مخوفی چون قصر و ...؟ لطفا مقایسه‌ای با شرایط کنونی هم داشته‌ باشید.

همايون ـ حقوق بشر تنها در زندان‌ها خلاصه نمی‌شود و در دو سه ساله آخر شاه، شکنجه موقوف و در‌های زندان‌ها بر بازدید‌های صلیب سرخ گشوده شد. اما تا آنجا که به آزادی‌های شخصی و رواداری مذهبی مربوط می‌شود ایران از همه کشور‌های اسلامی پیش افتاده بود. مشکل حقوق بشر در ایران طبیعت استبدادی رژیم بود نه مذهب ایدئولوژی شده‌ای که پیام نهائی آن یا اسلام (تعبیر خودش) یا اعدام است و هر جا زورش برسد، مثلا در باره بهائیان و سنیان، به آن عمل می‌کند.

محمدی ـ دلایل مطرح شدن آقای خمینی در زمان انقلاب و رهبری وی چه بود؟

همايون ـ خمینی برای بی‌شمارانی پرچمدار بازگشت به ارزش‌های اصیل و جامعه بی‌طبقه توحیدی بود که گویا بهشت را به زمین می‌آورد و برای بی‌شماران دیگری پرچمدار ضد امپریالیسم یعنی دشمنی با غرب و آنتی سمتیسم [یهودستیزی] که چپگرایان و اسلامیان را با هم متحد کرد و اکنون در گرایش راست افراطی نیز بازتاب‌هائی دارد.

محمدی ـ اکثریت روشنفکران که‌ نقش بسزایی هم در انقلاب داشتند، خواستار آزادی سیاسی و آزادی بیان، حقوق شهروندی بودند، با وجود اینکه‌ همه‌ آنها هم با قوانین اسلامی آشنایی کامل داشتند، چرا بعضا تعداد بیشتری از آنها با حکومت اسلامی همراهی کردند؟

همايون ـ هر کس آزادی و حقوق شهروندی را برای خود و همفکرانش آرزو می‌کرد. ما تازه داریم معنی واقعی این اصطلاحات را در می‌یابیم. آشنائی چندانی هم با قوانین اسلامی در کار نمی‌بود و اگر هم می‌بود شانه‌ای بالا می‌انداختند و می‌گذشتند زیرا تنها به پیروزی در دسترس می‌اندیشیدند ــ حتا پس از خواندن ولایت فقیه خمینی. "بعضا تعداد بیشتر" هم نبود؛ تقریبا همه پشتیبانی کردند. آن درجه خود‌فریبی تنها یک بار دیگر در حمله اعراب از اشرافیت نظامی ایران دیده شده است.

محمدی ـ چرایی تسلط روحانیون بر انقلاب را در چه‌ دلایلی می‌بینید، با توجه‌ به کثرت احزاب چپ و دمکراسی‌خواه‌؟

همايون ـ دمکراسی‌خواه در برابر آزادیخواه هم اصصلاح نادرست و گمراه کننده‌ای است زیرا باز خودی و غیر خودی را ــ اگر چه هر دو دارای آزادی ــ در خود دارد، و هم در آن زمان بی‌معنی می‌بود. همه دنبال برقرار کردن تسلط خود می‌بودند. "روحانیان" از بقیه، هم زرنگ‌تر بودند، هم بهتر توده به هیجان آمده نا‌آگاه را دستکاری manipulate می‌کردند، و هم رهبری داشتند که چپ و راست به رهبری و امامت پذیرفته بودند. تسلط روحانیان از همان آغاز، تابستان 1357، چون و چرا نداشت.

محمدی ـ آیا انقلاب 57 انقلابی ضد امپریالیستی بود؟

همايون ـ بخش چپ نیروهای انقلابی با تسلیم محض به امپریالیسم شوروی جائی در این پرسش ندارد. بخش مذهبی اساسا نگران نفوذ ارزش‌های غربی در جامعه‌ای بود که به تندی از فضای سنتی بیرون می‌آمد ــ هجوم فرهنگی بعدی در تبلیغات حکومت اسلامی. رژیم پادشاهی از بستگی کامل به امریکا و غرب به طور کلی، در آغاز، اندک اندک به اسقلال عمل روی می‌نهاد. در آن اواخر مبارزه ضد امپریالیستی معنی واقعی نداشت. ایران بزرگ‌ترین قدرت منطقه‌ای با وزنه مثبت و آزادی عمل میان دو اردوگاه جهانی شده بود.

محمدی ـ دین‌سالاری تا زمانی که‌ قانون اساسی به‌ تصویب رسید هیچگاه‌ از زبان رهبران دینی بیان نشد،اما بعدها با تصفیه‌ نیروهای روشنفکر جامعه‌ آن را تحمیلا قانونی کردند. نقش مذهب در پیروزی انقلاب با توجه‌ به‌ اینکه‌ در زمان انقلاب مساجد مراکز اصلی سازماندهی اعتراضات بود، چگونه‌ بود؟

همايون ـ انقلاب پیروز دست کم تا مدتی دنباله شعارها و رهبری اصلی خود را می‌گیرد. وقتی تظاهر‌کنندگان طبقه متوسط از همان آغاز حرکت انقلابی حکومت اسلامی و به زودی جمهوری اسلامی می‌خواهند و به آخوند‌ها اقتدا می‌کنند و آخوندی را به رهبری می‌پذیرند که هر وعده‌ای می‌داد آن را مشروط به اسلام می‌کرد دین‌سالاری از همان آغاز جا افتاده است. در سرتا سر دوره شش ماهه انقلاب شعار‌ها و رهبری در دست آخوند‌ها بود و مقاومتی هم نشد. بعدا هم تا آخوند‌ها دیگران را پاکسازی نکردند نشد.

محمدی ـ اگر انقلاب رخ نمی‌داد از لحاظ اقتصادی با توجه‌ به‌ روابط دوستانه‌ ایران با غرب و گسترش صنایع پتروشیمی،نفت،اتومبیل سازی،ذوب آهن و صنایع مشابه‌ ایران می‌توانست حتی به‌ خود‌کفایی هم برسد،نظر شما چیست؟

همايون ـ ایران بی‌تردید یک "ببر آسیائی" دیگر شده بود و با رشد صنعتی ۲۲ در صد در سال از هیچ کشوری در سطح خود کم نمی‌آورد. خودبسندگی هدف آغازین انقلاب صنعتی ایران می‌بود ولی ایران با بلوغ تدریجی صنعتی خود می‌رفت که در اقتصاد بزرگ جهانی ادغام شود. خودبسندگی معنی ندارد.

محمدی ـ در رفراندم فروردین ۱۳۵۸، صدها هزار ایرانی تحصیل کرده دانشگاهی، رهبران سیاسی، حتی احزاب چپ مارکسیست و حزب توده ایران ، با آن سابقه طولانی مبارزاتی خود ، در صف اول رای دهند گان، به « جمهوری اسلامی» آیت الله خمینی رای دادند، چرا؟

همايون ـ این پرسش برای آنهاست که می‌کوشند تقصیر انقلاب را به گردن این و آن بیندازند و انقلاب را جبر تاریخ و اجتناب‌ناپذیر بدانند و بهانه‌هائی از گونه "جایگزین دیگری نبود" بیاورند.

محمدی ـ به‌ باور آقای خمینی شعار اصلی اکثریت مردم اسلام بود نه‌ دمکراسی. آیا مذهبیان در زمان حکومت شاه‌ به‌ خاطر مذهب‌شان تحت فشار بودند؟

همايون ـ یک کاستی بزرگ پادشاهی محمد رضا شاه تکیه‌اش به آخوند و مذهب بود، حتا هنگامی که با آخوند و در واقع مذهب به تعبیر آخوندی در می‌افتاد. او آن قدر در تضاد بهره‌برداری از مذهب و امتیاز دادن به آخوند و پیشبرد یک برنامه غیر آخوندی و گاه ضد آخوندی سرگردان ماند تا کارش به تبعید همیشگی رسید. رهبران مذهبی صرفا به دلائل سیاسی به زندان‌های راحت می‌افتادند و بسیاری‌شان نیز در رفاه کامل می‌بودند و همین بس که با ساواک و امثال آن به تفاهمی می‌رسیدند تا کار خود را زیر بینی حکومت پیش ببرند.

محمدی ـ شکست احزاب چپ و دمکراسی‌خواه‌ در تعیین مسیر درست انقلاب در چه بود؟

همايون ـ آن احزاب حتا "دمکراسی‌خواه" هم، به معنی دمکراسی آپارتاید، نبودند وگرنه از همان مراحل نخست، از هنگامی که پس از شکست شورش ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بیعت کنان روانه نجف شدند، چنان مسیری را بر نمی‌گزیدند. همین بس که به تفاوت آنان با جنبش سبز، آن هم در رژیمی مانند جمهوری اسلامی با احزاب چپ و "دمکراسی‌خواه" آن روز‌ها بنگریم.

محمدی ـ آیا «قانون اساسی جمهوری اسلامی » رسمأ و عملأ به مفهوم فلسفه سیاسی امروزه، ملتی را بنام «ملت ایران » با حقوق و مسئولیت شهروندی‌اش رسمأ می‌شناسد یانه؟

همايون ـ قانون اساسی جمهوری اسلامی آمیزه‌ای از بسیاری تضاد‌هاست و اختیار نهائی را به آخوند‌هائی می‌دهد که با ملت ایران به عنوان ماهیتی تاریخی و مستقل از اسلام همان دشمنی پدران معنوی خود ــ قبایل عربی که اسلام را وسیله تاراج و کشتار و سروری کردند ــ دارد. ایستادگی مردم ایران بوده که نگذاشته است ملت ایران دوام نیاورد. اما حقوق شهروندی، میدان پیکار این ملت با جمهوری اسلامی است و از روی این حکومت و این فلسفه سیاسی خواهد گذشت.

محمدی ـ نظر شما درباره‌ این جمله‌ ایلین شولینو چیست: «آقای خمینی مظاهر متفاوتی برای انقلابگران متفاوت را داشت: برای روشنفکران و لیبرال‌های ملی نماد یک دموکرات، برای روحانیان یک رهبر با تقوی، برای بازاریان و تجار یک فرد معتقد به اقتصاد بازار آزاد (و غیر وابسته به دولت)، برای طیف چپ و کارگران نماد عدالت اجتماعی، برای خانواده‌ها نماد ارزش‌های اصیل، و نماد وحدت و استقلال برای کل کشور بود».

همايون ـ همان خودفریبی و "هر کسی از ظن خود." هیچ کس حاضر نبود از نزدیک به موضوع پرستش خود بنگرد. هیچ سخن منطقی پذیرفته نمی‌شد.

محمدی ـ اکثریت کسانی که‌ در راهپیمایی روزهای انقلاب شرکت می‌کردند تصور روشنی از آینده‌، حتی بعد از پیروزی انقلاب نداشتند چرا؟

همايون ـ در پاسخ‌های بالا به این پرسش پرداخته شده است.

محمدی ـ آیا انقلاب بعد از ۳۱ سال دارای کارنامه‌ قابل قبولی هست؟ آیا انقلابیان به‌ حداقل خواست‌های خود رسیده‌اند؟

همايون ـ حتا "روحانیت" پیروز نیز به این پرسش می‌باید پاسخ نه بدهد و هنگامی که نسل تازه فرماندهان سپاهی چنگال‌های آزمند و خون‌آلود خود را بر بقیه پیکره حکومت نیز استوار کردند چنان پاسخی را به بانگ بلند خواهد داد. آن روحانیت پیروز فرش را نه تنها از زیر پای خود بلکه اسلام در سیاست و حکومت نیز کشید.

محمدی ـ باتوجه‌ فرازو نشیب‌های طولانی ۳۰ سال گذشته‌، چرایی طولانی بودن عمر رژیم ملایان را در چه‌ مسائل و دلایلی می‌بینید؟

همايون ـ جامعه ایرانی دیر از خواب بیدار شد و هر کس تا نوبتش نرسید واکنش درخور نشان نداد و مبارزان در هر مرحله تنها ماندند و آنها که صحنه را پر می‌کردند در اکثریت بزرگ خود سرگرم پاک کردن حساب‌های دوره انقلاب و پیش از انقلاب بودند (بسیاری‌شان هنوز هستند.) از این گذشته قدرت و دامنه چنان انقلابی به آسانی فروکش نمی‌کرد. بر همه این‌ها می‌باید منابع پایان‌ناپذیر مالی رژیم و آمادگی‌اش را برای ماندن به هر بها و درس‌هائی که از سقوط شاه گرفته و تکنیک‌هائی که از نظام‌های توتالیتر کمونیستی آموخته است (با کمک فعال پاره‌ای از همان احزاب چپ) افزود. ولی امروز ما به هرحال در مراحل پایانی این تراژدی هستیم. جابجائی این رژیم با نظام سیاسی دمکراسی لیبرال، پس از گذشتن از مراحل چند، مسئله زمان است.

محمدی ـ تفاوت و تشابهات جامعه‌ ایرانی ازلحاظ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حقوق بشر در روزهای انقلاب با امروز چگونه‌ است؟

همايون ـ هر چه در این پرسش به حکومت و جمهوری اسلامی و نظام به اصطلاح الهی آخوند‌ها مربوط می‌شود در مقایسه با گذشته به مراتب بدتر است. ایران ده‌ها سال لازم دارد تا آثار پلید این رژیم را برطرف سازد. ولی عامل مردمی، فرهنگ سیاسی، آگاهی عمومی، زیستن در جهان امروز، درست همان است که ما آرزو داشتیم. سرانجام آن مردمی که می‌باید ایران را به مدرنیته برسانند ــ با همه گوناگونی و گشادگی که در این فرایافت هست، از کوره یک تاریخ تراژیک بیرون آمده‌اند.

پنج شنبه 29 بهمن ماه 2568