۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

پیام شاهزاده رضا پهلوی به مناسبت درگذشت دکتر شجاع الدین شفا

درگذشت شجاع الدین شفا عرصۀ ادب و فرهنگ ایران را از یکی دیگر از پژوهشگران و نویسندگان پرتوان و نامدار ما تهی کرد. حاصل عمر پر بار او ده ها تالیف و ترجمه، به ویژه ترجمۀ آثار ادب کلاسیک اروپایی، بود. به ضرورت آشنایی هموطنانش به آثار و ویژگی های ادب و فرهنگ دیگران اعتقادی راسخ داشت. در همان حال، سال های بسیار از عمرش را صرف پژوهش در شناختن و شناساندن آثار و تاثیر ادب، فرهنگ و تمدن ایران در جهان کرد و برای برپا ساختن کتابخانه ای که در برگیرندۀ همۀ نوشته های منتشرشدۀ دیگران در این زمینه باشد از هیچ تلاشی فروگذار نکرد.

دریغ که نه به این آرزویش رسید و نه شاهد رهایی و بهروزی سرزمینی شد که به آن عشقی بیکران داشت. او نیز همانند بسیاری دیگر از مشاهیر پهنۀ ادب و فرهنگ ایران در دیار غربت و غمین از مصیبت هایی که بر میهن عزیزش رفته است جان سپرد، ولی آثار ادبی و فرهنگی او برای همیشه یادگار دوران توسعه و پیشرفت میهن عزیزمان خواهد بود.

روانش شاد و یادش گرامی باد

رضا پهلوی

۳ اردیبهشت ماه ۱۳۸۹

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

ایران، از دین سالاری تا مردم سالاری




دکترمیلر از معرفی محبت آمیز شما متشکرمخانمها و آقایان عصرتان به خیرامشب بسیار خوشحالم که در دانشگاه جرج واشنگتن با شما هستمچنانچه آگاهید من ارتباط خاصی با این دانشگاه دارم، همسر من تحصیلات دورۀ لیسانس و همچنین دورۀ دکترای حقوق را در این دانشگاه گذراند. به خاطر دارم که شبهای بی شماری را با بی خوابی در پی تکمیل نیازهای درسی یا آمادگی برای امتحاناتش می گذرانــد بنابر این می تـوان گفت که من نیز ماننـد شما یا لا اقل ماننـد همسرانتان این دوران را گذرانده ام. حقیقتاً یکی از علائق من در چارچوب وظائفم این است که با رهبران آینده داد و ستد داشته باشم و امشب مایلم که نه تنها حقایقی را بازگو کرده بلکه احساسات هموطنانم را نیز با شما در میان بگذارم.کشور من دوران بسیار نگران کننده ای را می گذراند. همچنانکه بسیاری از شما در ماههای اخیر شاهد تصاویر متعددی که بر روی فیس بوک – یوتوب و سایر رسانه ها منعکس می شده بوده اید و این تصاویر مرارت مردم ایران را در کنار بی رحمی رژیم ملایان به روشنی ترسیم کردند.آن عده از ما که تمام زندگیمان را در پی احقاق مردم سالاری و حقوق بشر در ایران صرف کرده ایم مایل بودیم که چنین روزهایی و عواقب دردناک آن پیش نمی آمد. آنچه که در اطراف انتخابات تقلبی سال ۲۰۰۹ اتفاق افتاد مردم ایران را به نقطۀ عطفی کشاند که بازگشت از آن ممکن نیست و نتیجتاً رژیم نیز به تظاهر در راستای دین و ایمان، غرور ملی و انسانیت پایان داد.تابستان گذشته مردم ایران به دست آورده هائی که در تاریخ سی و یک ساله جمهوری اسلامی بی سابقه بوده است نائل آمدند. برای بار اول مردم ایران قادر شدند که تظاهراتی را با ابعاد گسترده و بر علیه تمامیت گرائی وسلطۀ طلبی مذهبی ترتیب داده و هماهنگ کنند. این تظاهرات و اعتراضات تا به امروز ادامه دارند و از مقطع انتخابات ماه ژوئن عبور کرده و در واقع صلاحیت رژیم و رهبر آن خامنه ای را زیر سئوال برده اند.شهامت و ارادۀ این قهرمانان بی نشان در مقابل ظلم، بی عدالتی و شقاوت رژیم تحسین مردم جهان را برانگیخت و شالودۀ آنچه که اولین انقلاب سدۀ بیست و یکم یا انقلاب تویتر یا انقلاب سبز نام گرفت ریخته شد.ملموس ترین نتیجۀ حرکت سبز این است که امروز جهان از یک سو به درک بهتری از ماهیت واقعی این رژیم دست یافته و از طرفی نیز به واقعیت آرمانها و خواستهای مردم ایران پی برده. پرده از چهرۀ رژیم برگرفته شده. نهایتاً من اطمینان دارم که کشور من از این ظلمت رهائی خواهد یافت. ایرانیان بر اینان چیره خواهند شد و این رژیم به دست مردمانش سقوط خواهد کرد. چنانچه مایل باشید که از گفته های من فقط یک نکته را بخاطر بسپارید اجازه دهید آن این باشد که تلاش مردم ایران برای دستیابی به مردم سالاری و حقوق بشر و همچنین احیای شأن و احترامشان ادامه دارد هر چند در زمرۀ خبرهای ارائه شده در این کشور قرار بگیرد یا نه. این تلاش به همت جوانانی که نگاهشان بجای گذشته معطوف به آینده است به ثمر خواهد رسید.اجازه بدهید قدمی به عقب برداریم تا ببینیم چه عواملی ما را در این مقطع تاریخی قرار داده اند. البته ما نباید میدان دیدمان را صرفاً به انتخابات سال گذشته و عواقبش محدود کنیم چنین کاری سی سال مقاومت را دست کم خواهد گرفت و به ورطۀ فراموشی خواهد کشاند. آنچه که امروز در ایران اتفاق می افتد سالها ست که در حال بنا و شکل گیریست. کما اینکه وقایع تابستان گذشته نمایانگر لحظۀ مشخص شدن روندها و انسجام هموطنانم از هر گذر و از هر باور سیاسی در مقابل رژیم بود. این گذر راه سهل و آسانی نبوده. بعنوان فردی که خود را دانش پژوه حرکات بدور از خشونت و نافرمانی مدنی تلقی می کند می توانم تأئید کنم که تلاش در مقابل رژیمهای خشن و سرکوبگر هیچگاه ساده و بی خطر نیست.طی سالها مهمترین مانعی که بر سر راه هموطنانم قرارداشته نبود سازماندهی گسترده و امکان ایجاد هماهنگی در زمینه تلاشهایشان است. محدودیتهای شدیدی در زمینه های ارتباطات اطلاع رسانی، گردهم آئی و سخنرانی که بر آنها اعمال شده باعث آن شده که قشرهای مختلف جامعه امکان اینکه گردهم آمده و اعتراضات علیه رژیم را به گوش هم رسانند را نداشته باشند. از نقطه نظر تاریخی مخالفت با رژیم ملایان به ابراز ناخرسندی های پراکنده محدود می شده. برای مثال در جائی دانشجویان و در جایی دیگر کارگران یا زمانی زنان یا معلمان معترض بودند. در گذشته تمامی ابراز مخالفتها در اسرع وقت و با شقاوت نیروی امنیتی رژیم در هم شکسته شده اند. نتیجتاً و بر خلاف تذکرات برخی از ما کمتر کسی در سراسر جهان از اینکه در این سه دهه چه پدیده ای در حال شکل گیری و تبلور است مطلع بوده.هرچند که رژیم ممکن است دچار اشتباه محاسبه و یا پریشان خاطری از بابت نزاعهای درونی شده باشد ولی هموطنانم به یک واقعیت ملی روشنگرانه دست یافته اند. و درلوای آن قابلیت سازماندهی یک قیام گسترده را پیدا کرده اند. برای اولین بار در این سی سال این مردم توانستند که پنجه ای را که رژیم بر گلوگاه ارتباطشان با خارج می فشرد را در هم بشکنند. برای اولین بار مردم دارای صدا، هویت و حرکتی که هادی آن خودشانند شدند. برای اولین بار پس از سی سال جهانیان چهره واقعی ایرانی را شناختند. دانستند که آنان که هستند و چه میطلبند، آزادی! بالاخره برای اولین بار در عرض سی سال جهان این چهره واقعی را نیز دید. وقاحت، شقاوت، سلطه گرائی، اشاعۀ افراط گرائی و اقامه قدرت از طریق مشت آهنین.در داخل ایران مردم از هر موقعیتی برای لطمه زدن به وضع حکومتی رژیم استفاده میکنند. ایرانیان خارج از کشور که در میانشان هستند کسانی که حتی وطنشان را ندیده اند در تلاشند تا در زمینۀ وقایع داخل آگاهی رسانی کنند. آنان در چندین قاره به برگذاری تظاهرات پرداختند. در همین منطقه و در مجموعۀ تجاری ناسیونال نیز تظاهراتی برگذار کردند که در آن میان با تکیه بر اتحادشان با هم میهنان داخل کشور و استفاده از دستبندهای سبز به جمع آوری امضاء پرداختند و در ضمن به مکاتبه با قانون گذاران و هیئت تحریریۀ رسانه ها نیز ادامه میدهند. بسیار باعث خرسندی من است که میبینم چگونه وقایع دردناک داخل ایران هموطنانم را اینگونه برانگیخته. تنها راه نجات عموم ما از این کابوس مردم سالاری و تعهد بی چون و چرا به حقوق بشر برای فرد فرد ایرانیان میباشد. اتحاد ما این رهائی را تسریع خواهد کرد.فراتر از این به همت عدۀ بیشماری قهرمان بی نام و نشان خبرهائی که از داخل بدست رسیده در تارنماهای بی شماری انعکاس یافته و بریده های تصویری آن در رسانه های عمدۀ جهان قابل رویت می باشد. ما بسیار تحت تاثیر شرکت تویتر و تصمیم به تعویق انداختن بسته شدن سرویس شان به صِرف کمک به تظاهر کنندگان ایران قرار گرفتیم و از این بابت از آنان سپاس گذاریم. این حرکت تویتر را میتوان با رفتار شرکتهای نوکیا و زیمنس که فن آوریهای مقابله با مردم همچون کنترل و جاسوسی اینترنتی را به رژیم فروخته اند قیاس کرد. یکی دیگر از نتایج اتفاقات تابستان ۲۰۰۹ این بوده که جهانیان به مسئلۀ حقوق بشر در ایران و یا نبود آن توجه دقیق تری مبذول میدارند. جامعۀ بین المللی مستمراً تحولات ایران را بیش از هر زمان دیگر تحت نظر گرفته. در هفته های اخیر تعداد زیادی از ارگانهای دولتی و غیر دولتی در ارتباط با بحران حقوق بشر در ایران بیانیه هائی صادر کرده اند. وزارت خارجه آمریکا در گزارش سالانه ای که در زمینۀ حقوق بشر تهیه کرده عنوان میکند که هر چند فشار بین المللی بر حکومت ملایان افزوده شده وضعیت حقوق بشر از زمان انتخابات اعتراض برانگیز تابستان سال گذشته تا کنون وخیم تر شده.ضمناً وزارت خارجه نگرانی خود را از تحت فشار بودن اقلیتهای مذهبی تیز ابراز کرده. در ماه فوریه در جلسۀ شورای حقوق بشر سازمان ملل در نشستی در زمینۀ بازنگری، جمهوری اسلامی متعهد شد که قوانین بین المللی را رعایت کند ولیکن پس از گذشت زمانی کوتاه توصیۀ سازمان ملل در مورد کنار گذاری تبعیض نسبت به بهائیان ایرانی را رد کرد. ده ها باورمند به ادیان اقلیتی منجمله بهائیان، مسیحیان و کلیمیان تحت اتهامات واهی در زندانها بسر میبرند. در دادگاههای رژیم که متهمین از داشتن ابتدائی ترین حقوق همچون داشتن وکیل مدافع محرومند دولت مشخصاً به تعهدات خود در برابر موازین بین المللی حقوق مدنی و سیاسی پشت کرده است. فراتر از آن سازمان عفو بین المللی موارد دیگری را که در طی آن دانشگاهیان، پزشکان، روزنامه نگاران، هنرمندان و رهبران اتحادیه ها حقوق اولیه خود را از دست داده اند و زندانی شده اند را به ثبت رسانده و جالب تر از آن ماه گذشته سازمان خبرنگاران برون مرز مدعی شد که یک سوم خبرنگاران زندانی شده جهان در زندانهای ایران بسر میبرند.همین امشب که بـا شما سخن میگویم امیر انتظام کـه طولانی ترین دورۀ زندان سیاسی را گذرانـده در منزلش تحت نظر می باشد. او پس از سی سال از امضا یک توبه نامه که منجر به آزادی وی میشد امتناع ورزیده. یک رهبر روحانی مطلع به نام آیت الله بروجردی هم اکنون در زندان تحت شکنجه های روحی و جسمی بسر میبرد. ایشان اجازۀ انتقاد از رفتاری که رژیم بنام مذهب می کند را به خود داده بود و خواستار جدائی دین از حکومت شده. در هفته های گذشته ما شاهد فرار موجی از وبلاگ نویسان، روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و پناهجوئی آنان از اردوگاه های مستقر در ترکیه و عراق و شرایط رقت بار زندگی آنان در این اردوگاه ها بودیم این افراد نباید به هیچ وجه فراموش شوند. فرد فرد آنان نمایانگر طبع قهرمانانۀ مردم ایران می باشند و شرایط آنان روشنگر قساوت تحمل ناپذیر رژیم است.هموطنان من بیش از این قادر به تحمل وضعیت موجود نیستند. بیش از پیش راه کار به جهت یک نغییر سیاسی اساسی در ایران متمایل می شود. قانون اساسی ملایان در بطن خود و از ریشه معیوب است و برای پیش برد ایران باید تعویض شود. تفکر تغییر رژیم خصوصاً در ایالات متحده بحث انگیز بوده و این تفکر را در برخی برانگیخته که الزاماً تغییر رژیم از طریق نیروهای خارجی و یا دول خارجی باید صورت بگیرد. ولیکن این تفکریست اشتباه و باید بیافزایم که تفکریست بسیار ناگوار. من همواره ابراز کرده ام که دخالت در امور و یا حمله به کشورم از جهت مواضع خارجی ناخواسته ناگوار و اشتباه می باشد و از هر جهت با منافع ایران و جامعۀ بین المللی در تناقض است. چنین حرکتی صرفاً رژیم را گستاخ تر و مردم را در راه دفاع از سرزمین متحد خواهد کرد. دقیقاً بر اساس همین احساس بود که من در سال ۱۹۸۰ در زمانی که صدام به ایران دست اندازی کرد شخصاً داوطلب شدم که به نیروی هوائی ایران بپیوندم که البته این درخواست از جهت رژیم ملایان پذیرفته نشد. حمله به ایران حمله به یک یک وطن پرستان است. بنابراین من معتقد و مصرم که تغییر رژیم محتمل است و باید از طریق ایرانیان و فقط از جانب ایرانیان انجام پذیرد. تغییر از خارج نه مشروعیت خواهد داشت و نه دوام.گذشته از اینکه رژیم ملایان زورگو و منفور است با نگاهی به قانون اساسی آن به این نتیجه می رسیم که تنها راه رسیدن به یک تغییر اساسی در حیطۀ سیاسی در ایران رسیدن به مرحلۀ داشتن مسئولیت و شفافیت در سیاست است. در قانون اساسی باصطلاح رژیم اسلامی چندین مورد و اصل غیر دموکراتیک گنجانده شده بنابراین چنین دولتی قادر نیست که نمایندگی مردم را بعهده گیرد یا در خدمت آنان باشد و همچنانکه در تابستان گذشته مشاهده شد برگزاری هر تعداد انتخابات این کم و کاستها را از میان نخواهد برد. در چار چوب قانون اساسی جمهوری اسلامی هیچ روش قانونی که از طریق آن مردم بتوانند رژیم را زیر سئوال برده و مسئول قراردهند گنجانده نشده.برای روشن شدن این کاستی ها می توان به مورد انتخابات اشاره کرد. انتخابات در ایران آزاد نمی باشد. بر طبق آئین قانون اساسی یک هیئت غیر مسئــول و انتصابی اکثــریت داوطلبین را طبـق ضوابطی مردود شناخته و از دور خارج می کنند. انتخابات در ایران ساختگی است زیرا همچنانکه در سال گذشته شاهد آن بودیم رژیم برای پیشبرد مقاصدش به هر حیله ای متوسل می شود. بنابر این انتخابات در ایران دموکراتیک نبوده و این فقط منحصر به یک گروه و تقلب آنان در تابستان گذشته نیست. حقوق ایرانیان مرتباً به یغما میرود و این تعبیرات هجوآمیز در قانون اساسی رژیم مندرج است.از طریق تغییرات ساختاری در سیاست هموطنانم قادر خواهند شد که قدمهای لازم را در جهت احقاق مردم سالاری و حقوق بشر برای ایران بردارند. البته تغییر به تنهائی حلال همه مشکلات نیست. در فردای انحلال این ساختار سیاسی ایرانیان باید دولتی که پاسخگوی نیازهای آنان و حامی حقوقشان باشد را شکل دهندبرای آینده ایران من شخصاً همیشه طرفدار برپائی یک مردم سالاری سکولارکه در آن جدائی شفاف مسجد از دولت درج شده باشد هستم. من قانون اساسی که بر پایۀ اعلامیه جهانی حقوق بشر تدوین شده باشد را ترجیح میدهم. گذشته از باور شخصی، من اطمینان دارم که با صرف زمان کافی و داشتن گفتمان لازم در مجامع عمومی مردم سالاری خواستۀ اکثریت ایرانیان و خصوصاً جوانان امروز خواهد بود. با توجه به نشستهای متعددی که با مخالفان رژیم خصوصاً سبزهای داخل و خارج ایران داشته ام اعتقاد من براین باور استوارتر شده. این بار زمانیکه حاکمیت به مردم بازگردد آنها دولتی را خواهند خواست که با مشروعیت و به نمایندگی مردم با حس مسئولیت و با شفافیت عمل کند تا با تداوم باقی بماند.البته در این فرایند نقش جامعۀ بین المللی بسیار مهم است و از من بارها سئوال شده که جامعۀ بین المللی در این راستا چه باید و یا چه می تواند انجام دهد.اگر بتوان پنداشت که جامعۀ بین المللی از آرزوهای واقعی هم وطنانم با خبر است، واضح است که از رفتاری که منجر به تضعیف تلاش آنها برای دستیابی به آزادی در حین تقویت دیکتاتوری که بر علیه آن مبارزه می کنند باید امتناع ورزند. برای نمونه شرکتهای نوکیا و زیمنس که قبلاً به آنها اشاره شد باید در قبال فروش فن آوریهائی که به رژیم در ارتباط با جاسوسی علیه مردم کمک میکند جوابگو شوند. شهروندان کشورها یا نمایندگان آنها می توانند با فرستادن پیامهای اعتراض آمیز و تهدید به تحریم و یا اعتراض کردن به عنوان سهامداران این شرکتها از بی تفاوتی آنها نسبت به مردم ایران بکاهند. بالعکس با تأمین اینگونه فن آوریها و نرم افزارها برای مردم ایران می توانند از گرفتاریهای آنها در زمینۀ ارتباطات و خطرات ناشی از آن جلوگیری کنند. شرکتهای فن آوری اینترنتی دیگر میتوانند با همکاری با ایرانیانی که در زمینۀ ارتباطات فعالند محصولاتی را برای برخورد با این مشکلات و ایجاد ارتباطات بی خطر بوجود بیاورند. بنیادها نیز می توانند از ایجاد این فن آوریها و همچنین در زمینۀ پناهندگان ایرانی حمایت مالی کنند. اجازه بدهید که روشن تر بازگو کنم، هیچ کس انتظار ندارد که جامعۀ بین المللی برای منافع مردم ایران نسبت به منافع خودشان اولویتی در نظر بگیرد ولیکن زمانی که این منافع در جهات موازی در حرکتند جامعۀ بین المللی هم می تواند و هم باید از جنبش مشروع و به حق مردم ایران علیه ستمگران حمایت کند.برای نمونه اجازه بدهید که منافع جامعه بین المللی را در ارتباط با ایران یا متأثر شده از ایران برشماریم در یک نگاه کوتاه این موارد به نظر خواهد آمد: حفظ حقوق بشر- جلوگیری از اشاعۀ تروریسم بین المللی پایان بخشیدن به مناقشات خاورمیانه- کنترل ازدیاد سلاح هسته ای و تضمین ثبات در حوزۀ خلیج فارس.من بارها در مقالات و مصاحبه ها عنوان کرده ام که شاه کلید برای برخورد با این نگرانیها مردم سالاری و حقوق بشر در ایران است. اگر از هیچ لحاظ دیگری نسنجیم، صرفاً به لحاظ هم نظر بودن ایرانیان با سایر مردم جهان در این مورد می توان گفت که تمامی این نگرانی ها از طریق ایجاد مردم سالاری در ایران رفع خواهند شد. به عبارتی دیگر در جائی که مسائلی چون دسترسی ایران به امکانات هسته ای نگران کننده است چنین مسئله ای خود به خود زمانیکه مردم ایران در نحوۀ حکومتشان سهیم باشند حل خواهد شد. یک خوانندۀ رپ زیر زمینی چنین میگوید: " ما نان می خواهیم و آنها به ما کیک زرد میدهند" فکر می کنم که این حرف بیانگر اولویتهای مد نظر مردم ایران است. من مطمئنم که یک ایران مردم سالار، متعهد به صلح و عدم تکثیر و استفادۀ سلاحی از فن آوری هسته ای خواهد بود. اعتبار بین المللی ما بدون شک متکی به شفافیت و تعهد به التزاماتیست که ما امضا کننده آنیم همچون ان-پی-تیبا تأیید این مهم که جامعۀ بین المللی و منافع ایران به هم متصل و مرتبطند مردم و دُوَل جهان برای ابقای منافع خود باید از چالش مردم ایران در راه احقاق آزادی و مردم سالاری حمایت عملی کنند. اجازه دهید که یادآور شوم که حمایت عملی از مردم ایران برابر با دخالت خارجی و یا تقلیل دادن مشروعیت حرکت مردم ایران نمی باشد.برای نمونه میتوان از حرکت همبستگی مردم لهستان و حرکت ضد تبعیض نژادی مردم آفریقای جنوبی نام برد. دنیای آزاد فریادهای آزادی خواهانه آنان را شنید نهایتاً به وضعیت موجود از طریق کمک رسانی خاتمه داد. در هر دو مورد پشتیبانی مفرط بین المللی از مردم و اعمال فشار مستقیم به دولت مورد نظر وجود داشت و حائز اهمیت است که اشاره شود که در هر دو مورد در لهستان و آفریقای جنوبی مهمترین عامل اهرم فشار داخلی یعنی خود مردم بودند که این تغییرات را بوجود آوردند. اهرمهای فشار خارجی همچون تحریمهای اقتصادی به این اهداف کمک کرد ولی خود هدف نبود. حتی اگر هدف تغییر رفتار رژیم باشد هیچ عاملی همچون فشار داخلی که در کوچه و برزن محسوس شود چنین رژیمهائی را وادار به این امر نمی کند. بنابر این همانگونه که برخی از جوامع رهائی یافته در آفریقا یا اروپای شرقی شاهدند حمایتهای سنجیده جامعۀ بین المللی می تواند عامل کلیدی برای ایجاد تغییر در ایران شود.در خاتمه باید گفت که برگزاری مفتضحانه انتخابات سال گذشته و عواقب آن از طرفی درک عمیقی از ماهیت اصلی رژیم ملایان ارائه داد و از طرفی دیگر خواسته های واقعی مردم ایران را بر ملا کرد. بیش از هر زمان دیگر خطی که هموطنان مرا از رژیم جدا میکرد بر زمین این بازی نقش گرفت. در ماههائی که در پی حوادث تابستان گذشته طی شد مردم این تفاوت فاحش را مرتباً یادآور شدند. یکی از شاخص ترین شعارهای آنها که خطاب به آقای اوباما بر زبانها رانده میشد یک گزینه اصولی را عنوان میکرد."اوباما اوباما یا با اونها یا با ما" این شعار که در قالبی ساده در واقع بیانگر این مطلب است که اگر شما از تظاهر کنند گان حمایت نکنید مفهوم آن این است که از ظالمان و ستمگران حمایت میکنیداگر قرار بر این شود که ما از وقوع احتمالات شومی که در زمانی نه چندان دور به واقعیت خواهند پیوست پرهیز کنیم باید تائید کنم که روزنۀ زمانی حساسی هم برای هموطنانم و هم برای جامعۀ بین المللی موجود است. تنها گزینه ای که به پیروزی هر دو طرف منجر خواهد شد بسیار ساده است ولیکن مستلزم تعهدیست که لازمۀ این چنین ثمره ای میباشد. مردم ایران را حمایت کرده و نیرو رسانی کنید- آنها خودشان کار را تمام خواهند کرد. اما باید سریع عمل کرد. زمان آن هم اکنون است.سال گذشته هموطنان پرشهامت و بردبار من خصوصیاتی را که آنان را از این ظالمان متمایز میکند در معرض دید عموم قرار دادند. در مقابل خشونت رژیم صلح آمیزانه رفتار کردند و در مقابل نفرت رژیم با گذشت رفتار کردند. در حین چند پارگی رژیم با هم متحد بودند زمان نا امیدی رژیم امیدوارتر شدند و آنگاه که فریاد آزادی برآوردند رژیم بر آنها باران ظلم و ستمش را بارید. شما می توانید شاهد اولین تلاش نسل خود در راه احقاق منزلت بشری شوید. برادران و خواهران شما در آن سوی جهان از همان اینترنتی که شما استفاده می کنید برای بزیر کشاندن یکی از بی رحم ترین رژیمهای جهان استفاده کرده و این مهم را با اعتقاد و شهامت پیگیری میکنند. نسل شما به نوعی که از این فن آوریها استفاده میکنند مرا به این باور رسانده که حکومتهای مطلقه به زودی از آن گذشته خواهند شد. در جائی که اطلاع رسانی به سهولت در جریان است هیچ انسانی قادر نخواهد بود انسان دیگری را فریب داده و مطیع خود کند. این را ما از شما آموختیم. حقیقت قادر است در آنی به اقصی نقاط جهان انتقال بیابد. حقیقت ایران و مردم ایران را مدام بازگو کنید. ایرانیان هم اکنون بیش از هر زمان دیگر به شما نیاز دارند نجات ایران در دست نسل شماست. این گفته دکتر مارتین لوتر کینگ را به دل بنشانید که: "در پایان راه ما گفته های دشمنانمان را فراموش خواهیم کرد ولی سکوت دوستانمان را به خاطر خواهیم سپرد"
پایان

دانشگاه جرج واشنگتن
۱۳ آوریل ۲۰۱۰

شفا همانقدر بزرگ بود که شما کوچکید

سایت جنبش راه سبز با تیتر درگزشت این بزرگمرد را اعلام نمود! «شجاع الدین شفا، نویسنده متهتک ایرانی، که سه دهه پایانی عمرش را به هتک باورهای دینی و اسلامی گذراند، شامگاه جمعه ۲۷ فروردین ماه، در پاریس درگذشت.»

شرم‌آور است!
این زبانِ رژیمِ اسلامی است که از یک رسانه‌ی سبز عربده می‌کشد و از نشانه‌هایی ست که به‌درستی من را به «اسلامِ سبزِ» طیف‌هایی از این جنبش بدبین می‌سازد.
شفا در این سی سال اتفاقاً درست همان کاری را کرد که از بزرگی چون او برمی‌آمد و انتظار می‌رفت. او بر دمل‌های چرکینِ هزار و چهارصد ساله انگشت گذاشت. همان دمل‌هایی که در روندِ رخدادهایِ انقلابِ پنجاه و هفت سر باز کرد و تا امروز جان و جهانِ ایرانی را تیره و تار ساخته است. واکاوی‌هایِ تاریخیِ او درست آن رویِ سکه‌یِ نیشترهایِ فلسفیِ نیکفر به اسلام است. بی‌جهت نیست که هیچ سخن و نشانی از روشنفکرانِ لائیک و منتقدِ اسلام در جرس یافت نمی‌شود؛ تک‌صداییِ نابخردانه‌ای که گمان می‌کند در راهِ مبارزه با استبدادِ دینی با نادیده‌گرفتنِ واقعیت‌هایِ یک دین و گریز از رویکردِ سنجش‌گرانه نسبت به آن می‌تواند به روایتی آزادی‌خواه از آن دین دست یابد. حال آنکه امکانِ چنین گذاری تنها و تنها بر بنیانِ کالبدشکافی از این پیکرِ متورم استوار است.
با این طعنه‌ها و توهین‌ها به شفا خواستید چه چیزی را ثابت کنید؟ اینکه به اسلامِ دموکراتیک پایبندید؟ آنهم با چنین روشی؟ تخریبِ دیگران؟
دستِ‌برقضا هر دویِ این متفکران به امکانِ سربرآوردنِ گونه‌ای دینداریِ مداراجو باور دارند؛ گونه‌ای رواداری که به‌یقین در شمایان یافت نمی‌شود.
ترورِ شخصیتِ یک سامی‌پژوهِ گران‌قدرِ ایرانی آنهم در خبری که قرار است پیام‌رسانِ مرگِ او باشد… اینهمه تباهی، تنگ‌نظری، ناشی‌گری، ساده‌اندیشی و کینه‌توزی چه سنخیتی با جنبشِ سبزِ ملتِ ایران دارد؟
شجاع‌الدینِ شفا آنقدر بزرگ بود که پس از کودتایِ خونینِ خرداد نامه‌ای به خامنه‌ای نوشت و با استناد به اسلام و قانونِ اساسیِ جمهوریِ اسلامی رفتارِ او را تهی از مشروعیتِ دینی و سیاسی دانست. در برابر، شما آنقدر کوچک هستید که در مرگِ او به‌جای احترام یا سکوت زبان به زشتی و درشتی باز می‌کنید

منبع: خبرنامه ملی ایرانیان


به یاد یک خورشید درخشان - در یادبود استاد شجاع الدین شفا



دیروز در گزارش ها آمده بود که دکتر شجاع الدین شفا در سن 92 سالگی در یکی از بیمارستان های پاریس چشم از جهان فرو بستند. سوای سپاسگذاری از او از بهر پیشکاری (خدمتِ) بزرگی که او در رستاخیز و بیداری ایرانیان، به فرهنگِ این کشور کرد، آنچه انگیزه ی نوشتن این یادداشت کوتاه است، دریغ از بیگانگی بسیاری از ایرانیان فرهیخته با ارزش کار این ستاره ی درخشان آسمان فرهنگ ایرانزمین است، اگر که نخواهم در اینجا نامی از توده ی نافرهیخته ببرم

در درازای زندگی پُربارش، شادروان دکتر شجاع الدین شفا نسک هایِ (کتاب هایِ) روشنگرانه و پرمایه ی بیشماری را نگارش کرد که پرتوی هر کدام از آنها به تنهایی بسنده میکند تا روشنایی و درخشندگی جاودانه به آسمانِفرهنگ ایرانزمین ببخشد، ولی آنچه که برجسته تر از دیگر نسک های (کتاب هایِ) او پرتوافشانی میکند، نسک (کتاب) «تولد دیگر» اوست، که بدونِ گزافگویی پس از نسک شاهنامه، گنجینه ی فرهنگ و ادب ایران، که هنایش (تأثیر) بزرگی در پیشگیری از فراموش شدن زبان پارسی داشت، نسک «تولدی دیگر»، تلاشی کامگار (موفق) برای بازشناسی هویت ایرانیان و پیشگیری از فراموش شدن آن بود و همچنین کوششی برای گُشودن گرهگاهی بود که ایرانیان را 1400 سال است از گُذرگاه تاریخ و شهرآیینی (تمدن) به بیراه برده و از گام برداشتن با جهان پیشرفته بازداشته است؛ نسک (کتاب) «تولدی دیگر» یک پیروزی در شناساندن کیستی (هویتِ) ایرانیان به آنها پس از 1400 سال فراموشی با سرچشمه های بُنیادین فرهنگی و کیستی خودشان بود . با دلیری میتوانم بگویم که کمتر ایرانی است که بدون خواندن این کتابِ ارزنده، بتواند به ریشه هایِ واپسماندگی این کشور از کاروان پیشرفت و تمدن جهان پی ببرد. شادروان دکتر شجاع الدین شفا در این نسک (کتابِ) ارزنده برآیند دو سده کارهای دانشیک (علمی) دانشمندان باختر در دوران روشنگری را که برایِ پایان دادن به چیرگی کلیسا بر سرنوشت مردم اروپا و مبارزه با ژاژپنداری های ( خرافات) دینی نگارش شده بودند، گردآوری کرد، و برایِ زُدون این ژاژپنداری ها و خرافات از اندیشه ی ایرانیان و پایان دادن به دوران سیاهِ حکومتِ هراس و ترس آخوندی، این پژوهش های ارزنده را در فرادست آنها گُذاشت.
شادروان دکتر شجاع الدین شفا بدرستی به سرچشمه ی گرفتاری هایِ مردم ایران و واپسماندگی آنها از کاروانِ شهرآیینی (تمدن) جهان پی بُرده بود. او خوب میدانست که گُشایش این گرفتاری ها پیش از اینکه از راه دگرگونی در ساختار حکومت بدست آید، نیاز به کارهایِ فرسخت فرهنگی برای دستیافتن به یک وَرتِش (تحول) فرهنگی در همبودگاه (جامعه) دارد، زیرا تنها مردمی که در بند ژاژپنداری هایِ (خرافات) دینی گرفتار هستند، زمینه ی هَنجُمَنی (اجتمایی) برایِ حکومِ دین فروشان، سوداگران و خودکامگان دینی را فراهم میآورند و آماده ی سواری دادن به آنها هَستند؛ برایِ نمونه اگر آیت الله واعظ طبسی به آنچنان قدرت و سرمایه ی کیهانی دست پیدا میکند که به او سلطان خراسان میگویند، این قدرت برگرفته از باورهای نادرست مردم است که آماده هستند برای «خُرسندی خدا»، از نان شب فرزندانِ خود بگذرند، تا آن را پیشکش ِپرده دارانِ آرامگاه امام رضا کُنند. و اگر بااینکه 40 میلیون ایرانی زیر نوار تنگدستی زندگی میکنند، آنها همچنان آماده هستند برای «خُرسندی خدا» سفر حج روند، و هزینه ی نان شب فرزندانشان را با گُشاده دستی پیشکش پادشاه و خاندان تبهکار عربستان سعودی کنند، که نمیدانند با سرمایه هایِ میلیارد دلاریشان چه کُنند، و دیگر اینکه هفتاد میلیون ایرانی سه دهه ستم آخوندی را از بهر «خُرسندی نمایندگانِ خدا» بر روی زمین برتابیده اند، همه ی اینها ریشه در باور و فرهنگ نادرست مردم دارند که ابزاری برای پایستگی (ثبات) و ادامه ی این نهشت و وضعیت ناگوار شده اند . از اینرو شادروان شجاع الدین شفا برای پایان دادن به این آزَرَنگِ هَنجُمَنی (مصیبت اجتمایی) بود که خامه (قلم) را درجای بهترین جنگ ابزار در پیکار میانِ آگاهی با نادانی و روشنایی با تاریکی برگُزید.
به درستی که جایگاه چنین خورشیدی در آسمانِ ستارگانِ و اندیشمندان ایران است، تا فرهنگ پُرمایه ی ایرانزمین جاودان و درخشان از پرتوی فروغ او باشد؛ شاد باد روان دکتر شجاع الدین شفا.

خشایار رُخسانی

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

هژبر یزدانی درگذشت



هژبر يزداني، دامدار و ثروتمند مشهور سنگسري كه پس از انقلاب ايران را ترك كرده و در كاستاريكا ساكن بود، درگذشت. آن چه در پي مي‌ آيد، نگاه يك نويسنده صاحب نام ايراني است كه در غربت روزگار مي گذارند درباره هژبر و فعاليت هاي او.

عباس معروفي نويسنده اي كه بشتر او را با كتاب سمفوني مردگان اش مي شناسند درباره هژبر يزداني نوشته است:

هژبر يزدانی سرمايهدار معروف و افسانهای همين نيم ساعت پيش درگذشت. او متولد سنگسر بود و از دامداری به آن ثروت هنگفت رسيده بود. مردی شيکپوش، خندان، و مردمدار که هميشه با فکرهای ويژه در هر صنعتی ابتکارهای خودش را به کار میبست تا به بهترين شکلی صنعت و کارش را به رونق و اوج برساند.

به عنوان مثال دامداری در مرام او تنها به گوسفند ختم نمی‌شد. در کنار و به موازات دامداری، او اقسام لبنيات، فرآوردههای گوشتی، کارخانهی پشمبافی، صنعت روده، چرم سازی، کارخانه و فروشگاه زنجيرهای "کفش ايران"، و کود طبيعی و چيزهای ديگر به هرکدام شخصيت مستقل میبخشيد و تمامی زير مجموعهها را شخصاً مديريت میکرد. يا کشت و صنعت پنبه که انتهای مجموعه به کارخانهی پارچهبافی پاکريس در سنگسر ختم میشد؛ مجموعهای که میتوانست و میبايست تحت مديريت خودش سی هزار کارمند و کارگر را با حق مسکن در منطقهی سنگسر پوشش دهد. او اين کارخانه و خانههای سازمانی پاکريس را برای جوانان سنگسر ساخته بود. اما انقلاب شد، و حالا کارخانهی مزبور لک و لکی میکند. میگويند فقط ده درصد آن را مورد بهرهبرداری قرار دادهاند، بقيه اش خوابيد. و اما در خانههای سازمانی پاکريس آدمهای بسياری زندگی میکنند، بچهدار میشوند، نماز میخوانند، روزه میگيرند، و به جان رهبر درود میفرستند.

هژبر يزدانی در ضلع شمال غربی ميدان ولی عصر يک ساختمان و پاساژ بزرگ داشت که متعلق به "ری گاز" بود؛ ری گاز مثل بانک ايرانيان يا کارخانه قند فريمان يا قند اصفهان، بخشی از مجموعهی تحت مديريت او که پس از انقلاب به عسگراولادی رسيد. میگفتند اين بخش از اموال هژبر يزدانی را عسگراولادی سيزده ميليارد تومان قسطی از بنياد مستضعفان خريده است.

آنچه من به عنوان يک آشنا بايد بگويم اين است که هژبر يزدانی در عمرش هرگز وارد باندهای فساد نشد، برخلاف آنچه نوشتند و گفتند، او نه قتلی انجام داد، نه نان کسی را بريد، نه قمار کرد، و نه اهل تفريحات مردانه بود. مردی بود خانواده دوست، که در زمان اوج، شصت و هشت هزار نفر (اعم از کارگر و کارمند و خانوادههايشان) در مجموعههای او با کمال رضايت نان میخوردند.

يادم هست چند سال پيش از انقلاب هرکس از مردم سنگسر ورشکست میشد میرفت سراغ هژبر يزدانی. او دست آدمهای زمينخورده را میگرفت و فرصت ديگری در اختيار آنها می گذاشت تا بلند شوند و پروبال بگيرند و آبرويشان حفظ شود.

من او را چند باری ديده بودم. يکی دوبارش مراسم تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ بود که در خانهاش در دزاشيب خرج میداد. خودش برخلاف هميشه که با لباس سفيد يا رنگ روشن ظاهر میشد، در مراسم محرم سياه میپوشيد و همان دم در سالن پذيرايی مینشست و همهی حواسش به اين بود که مهمانها به درستی و با احترامات فائقه پذيرايی شوند.

آدم خوبی بود. مردم سنگسر اين را میدانند. دوستش دارند و برای او احترام فوقالعادهای قائلند. اما پس از انقلاب، از راه رسيدگان برای مصادره و غارت اموالش نياز مبرم داشتند که بگويند او قاتل و زنباره و ميخواره و بهايی و يهودی و ضد انقلاب و دزد و مفسد و نامرد و کمونيست و ليبرال و آمريکايی و عضو کانون نويسندگان و نوکر شاه بوده است. حتا يک نفر گفت با چشمهای خودش ديده که او يک کارگر مؤمن روزهدار را که زنش دوقلو حامله بوده کتک زده و حقش را خورده است. چيزهای ديگر هم دربارهی او گفتند و نوشتند، اما همهاش دروغ بود. دروغ شاخدار؛ مثل دروغی که در انتخابات رياست جمهوری گفتند و حق مردم را خوردند.

با اين همه من که می دانم او کی بود و چقدر به مردم و ايران خدمت کرد. حتا اگر اين چند سطر را هم نمینوشتم، مردمی که از ابتکار و همت و بزرگواری او صاحب خانه و زندگی و شغل شدند، آنها خوب میدانند که هژبر يزدانی چقدر به ايران خدمت کرده است.

هژبر يزدانی پس از انقلاب به کاستاريکا گريخت، و تا همين نيم ساعت پيش در شهر سن خوزه زندگی میکرد. قرار است فردا او را در همان شهر به خاک بسپارند؛ در کنار مزرعهاش، جايی که بر تابلو بزرگی نوشته شده: سنگسر.


۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

پهلوی سوم

ناپلئون زمانی گفته بود تخت سلطنت چیزی بیش از یک صندلی چوبی آراسته به پارچه ای مخملی و زیور آلات نیست، مهم آن است که چه کسی روی آن بنشیند و تاریخ درباره کردار و میراث او چه قضاوتی بکند. قضاوت تاریخ در مورد پادشاهان پهلوی اگر به سلیقه صادق خلخالی و حزب توده ای که از نامزدی او در اولین انتخابات ریاست جمهوری پس از سقوط شاه حمایت می کرد واگذار شود ما طبیعتا با «مستبدانی» روبرو هستیم که گویا از بام تا شام و به دستور لندن و واشنگتن مشغول امضای قراردادهای اسارتبار و ضد ملی بوده اند و به تنها چیزی که فکر نمی کرده اند اندکی خوشبختی و سعادت ملت ایران بوده است.

یکی از منابع خبری با سابقه که علیرغم فوران سایت های جدید و جوان گرا پس از پیدایش جنبش سبز هنوز منبعی برای خواندن تحلیل های منطقی با زبانی روشنگرانه و روزنامه نگاری حرفه ای است سایت «پیک نت» می باشد که ظاهرا توسط بخشی از هواداران حزب توده اما با گرایش انتقادی به بعضی از سیاست های دربست روسی آن اداره می شود.

با این حال به علت چپ گرایی گردانندگان این سایت و مخالفت پرسابقه آنها با پادشاهان پهلوی در گذشته، و حال، گاه به مقایسه های تاریخی بی پایه ای در صفحات این سایت بر می خوریم که تفاسیر معقولانه و منصفانه این هم میهنان ما را هم به زیر سئوال می برد. از جمله چاپ تصاویر تمام قد رضا شاه و محمد رضا شاه و علی خامنه ای در کنار هم و هر سه را به عنوان «سه دیکتاتور معاصر ایران» معرفی کردن!

ناپلئون زمانی گفته بود تخت سلطنت چیزی بیش از یک صندلی چوبی آراسته به پارچه ای مخملی و زیور آلات نیست، مهم آن است که چه کسی روی آن بنشیند و تاریخ درباره کردار و میراث او چه قضاوتی بکند.

قضاوت تاریخ در مورد پادشاهان پهلوی اگر به سلیقه صادق خلخالی و حزب توده ای که از نامزدی او در اولین انتخابات ریاست جمهوری پس از سقوط شاه حمایت می کرد واگذار شود ما طبیعتا با «مستبدانی» روبرو هستیم که گویا از بام تا شام و به دستور لندن و واشنگتن مشغول امضای قراردادهای اسارتبار و ضد ملی بوده اند و به تنها چیزی که فکر نمی کرده اند اندکی خوشبختی و سعادت ملت ایران بوده است.

بر همین منوال اگر قضاوت ما در مورد حزب توده و نقش آن در تاریخ معاصر ایران تنها به وابستگی بی چون وچرای رهبری آن به کرملین باشد منکر این حقیقت خواهیم شد که بدون وجود حزب توده دو نسل از روشنفکران و متفکرین سیاسی ما اصولا وجود خارجی هم نداشتند.

بسیاری از مفسران و باختر شناسان معتقدند که هیچ ملتی در دنیا وجود ندارد که به اندازه ما ایرانیان بجای نگاه به آینده و برنامه ریزی برای آن دائم به تاریخ گذشته آن مراجعه و اسیر آن باشد.

واقعیت آن است که هم رضا شاه، هم محمد رضا شاه و هم بسیاری از رهبران و اعضای حزب توده و همه آن سازمانهایی که به نوعی از میراث سیاسی و اندیشه های آن بعدها متولد شدند، به یک اندازه در خوشبختی و متاسفانه شوربختی دیروز و امروز ایران و ایرانیان سهیم بوده اند.

بسیاری از کادرهای حزب توده پس از ۲۸ مرداد از رجال سیاسی، و به قول غلامرضا افخمی نخبگان و اجرا کنندگان واقعی آمال و آرزوهای محمد رضا شاه برای پیشرفت و نوسازی ایران شدند.

دکتر اکبر اعتماد که باید از او بعنوان پدر دانش هسته ای ایران یاد کرد در کتاب خاطرات خود می نویسد که پس از کسب درجه دکترای فیزیک هسته ای از دانشگاه لوزان روزی از روزنامه فروش سر محل خود می شنود که شاه در سفر به اروپا در دهه ۶۰ میلادی خواهان بازگشت دانش آموختگان و متخصصین ایرانی خارج کشور برای صنعتی کردن و نوسازی میهن خود شده است.

او پس از بازگشت به کشور با این هدف از طریق مشاوران نزدیک به شاه به او اطلاع می دهد که حاضر به هرگونه همکاری و به کارگیری دانش و تخصص خود برای دست یابی ایران به انرژی صلح آمیز هسته ای است ولی شک دارد که حکومت به خاطر عضویت او در سازمان جوانان حزب توده در گذشته برای پیشبرد برنامه هایش به او اعتماد کافی داشته باشد. شاه فقید در پاسخ مستقیم به او می گوید گذشته او متعلق به گذشته و خودش است و اگر او به آینده ایران و پیشرفت مردم و کشور پایبند است هیچ چیزی نباید مانع کار او شود. و این تعهد شاه تا جایی بود که به قول دکتر رضا قاسمی سفیر وقت ایران در کویت در یکی از مراسم نوروزی در کاخ نیاوران جمعیت سفرا و وزرا و نمایندگان خارجی و با لباسهای رسمی مدتی بیش از اندازه معمول در انتظار دیدار با شاه مانده بودند و به آنها گفته شده بود که او یک ملاقات خصوصی و مهم دارد که باید تمام شود، که در پایان آن ملاقات دکتر اکبر اعتماد به تنهایی با چندین پرونده بزرگ زیر بغلش از اتاق شاه خارج می شود و مراسم نوروزی به پیش می رود.

این محمد رضا شاه آیا در کنار علی خامنه ای جا می گیرد؟ مستبدی که در زیر ولایت خونینش هزاران توده ای و غیر توده ای از فرزندان ایران زمین در حال حاضر در سیاهچالهای اوین و زندانهای اطلاعات سپاه تنها به خاطر اینکه ملیجک او را به نمایندگی ملت ایران قبول ندارند یا در زیر شکنجه و یا روی تخت بیمارستانها قرار دارند.

چه مزیتی بر داشتن یک «جمهوری» بر نظام مشروطه پادشاهی وجود داشت و دارد اگر این «جمهوری» هیچ چیز دیگری جز جنگ و جهل و جنایت و جنون برای ملت ایران به ارمغان نیاورده باشد؟

میراث رضا شاه و محمد رضا شاه برای مردم ما حداقل این بوده است که ایران فراموش شده در تاریخ را که فقط با گربه و فرش آن می شناختند بار دیگر به عنوان ملتی پیشرو، تاریخی و نوجو به جهان معرفی کنند و خواستار سربلندی و سعادت مردم آن بوده اند. خودشان هم نهایتا بهای اشتباهات و نادیده گرفتن آرمانهای انقلاب مشروطیت را پرداختند. نقب به تاریخ و فراموش کردن خدمات آنها و یا مترادف دانستن همیشگی مفهوم سلطنت با استبداد در واقع بستن راه آینده نگری ملت ما و اولویت های ضروری آن در این روزگار سیاه است.

امروز نکوهش و انتقاد از محمد رضا شاه دیگر هنر و افتخاری نیست. شهامت سیاسی آنست که قبول کنیم که ما ارتجاع و فاشیسم مذهبی و وحشت بزرگ را به حکومت هرچند غیردموکرات اما ایرانی و همسو با اعتلا و آبروی ایرانیان او ترجیح دادیم.

ایران ما می تواند و باید با توسل به نیروی عظیم نسل جدید، روشنفکران ملی و دینی میهن دوست، زنان و دانشجویان، کارگران و کشاورزان و همه اصناف و اقشار سراسر خاک زرخیز و مقدس خود از این شام تاریک به سوی روشنایی و آزادی گام بردارد. این مهم علاوه بر همت زنان و مردان آزاده به یک نماد همبستگی در این برهه و در سطح بین المللی نیز نیاز دارد.

مشکل اما در آن است که چند تن از ما حاضر به قبول و پذیرش نقش رهبری افراد و سازمانهایی که در سی سال گذشته با آنها اختلاف مسلکی و سیاسی داشته ایم بر جنبش آزادیخواهی کشور هستیم؟ آیا نیروهای ملی و مذهبی ما زیر بار یک رهبری چپ و سکیولار می روند؟ آیا جمهوری خواهان ما حاضر به پیروی از برنامه های مشروطه خواهان ما هستند؟ آیا نسل جوان ایران دیگر از رویای رنگ باخته «جامعه بی طبقه توحیدی» طرفداری می کند؟ آیا زنان قهرمان ما سازمانهای مذهبی و مردسالار ما را اصولا قبول می کنند؟ چه نهاد و نماینده ای باید از سوی ملت ایران با جهان خارج گفتگو و تعامل داشته باشد و مقبول دیپلماسی آنها باشد؟

اینجاست که نقش رضا پهلوی به عنوان هماهنگ کننده همه آزادیخواهان سبز ایرانی که دل در گرو سعادت و خوشبختی مردم خود دارند در حال حاضر از اهمیت بیشتری برخوردار شده است.

باید باور کنیم که در میان ما ایرانیان به عنوان یک ملت همبسته و تاریخی نه امروز، بلکه فردا هم تمام این سلایق و مشربهای گوناگون سیاسی و دینی و اجتماعی و گاه متضاد جاری وجود خواهد داشت و تلاش برای حذف یا نادیده گرفتن آنها از روی خودکامگی و غرور و عدم مدارا امری نه تنها نکوهیده بلکه بیهوده است.

هیچ یک از سازمانهای سیاسی و شخصیتهای مبارز نیز در حال حاضر به اندازه رضا پهلوی از فرای این طیف وسیع عقاید و مرامهای سیاسی برای اتحاد و همبستگی میان آنها و نهایتا در مسیر پایان دادن به عمر نکبت بار ولایت فقیه عمل و فعالیت نمی کند.

از آنگذشته آنقدر که بسیاری از فعالان اپوزیسون ما خود را در مقام های رئیس جمهوری و رهبری جنبش و غیره قلمداد و معرفی میکنند او حتی خود را شاهزاده هم که مستحق آن است نمی خواند و برای جلوگیری از بروز اختلاف با سایر هم میهنان خود را فقط رضا پهلوی در میان آنها و در انظار جهانی معرفی میکند.

پذیرش رضا پهلوی تنها به عنوان نماد همبستگی نیروهای اپوزیسیون، نه رهبری بر آنها، در این مرحله حساس تاریخ کشور انتخاب میان «احیای سلطنت و استبداد» در مقابل «تداوم جمهوری و دموکراسی» نیست. این انتخابی تاریخی میان تلاش و حرکتی معقولانه برای نجات میهن و مردم آن در برابر پذیرش زوال هر دوی آنها در صورت ادامه حکومت ولایت فقیه است.

احمد وحدت خواه