۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

شاهزاده سبز ایران



باران بهاری شرکت‌کنندگان در کنفرانس جامعه بین‌المللی حقوق‌بشر در شهر بُن آلمان را مجبور کرده بود که در کنار هم بمانند و با تمامی اختلاف نظرهایشان به تحمل همدیگر تن در دهند. سبزها با شال و پیراهن سبز خود سالن ورودی کنفرانس را پوشانده بودند. مشروطه‌خواهان میانچی‌گر سلطنت‌طلبان افراطی و جوانان جُنبش سبز شده بودند و به وظیفه سنگین خود واقف گشته بودند.
تمامی جوانان با برگ‌های پر از پرسش آمده بودند و در ساعات انتظار مدام برگه‌ها را دوباره‌خوانی می‌کردند و پرسش‌هایشان را تکمیل‌تر می‌کردند. فرصتی برایم پیش آمده بود تا با یکایکشان گفتگوی داشته باشم. انتظارتشان، همانند انتقاداتشان آنچنان روشن و شفاف بود که جای تردیدی از مصمم بودنشان برای آزادی کشور نمی‌گذاشت.
صحبت از همکاری‌های کمیته‌های شهری جُنبش سبز در کشور آلمان بر سر زبان‌ها بود. ار نشست شهر دوسلدوف تا جبهه‌گیری‌ها چند ماه گذشته چپگرایان جمهوری‌خواه و خط دادن‌هایشان که مطابق سلیقه خوانان نبوده و نیست تا دستورهای عدم شرکت در این کنفرانس ار طرف طرفداران اصلاح‌طلب جمهوری اسلامی زبان به زبان در گوشه و کنار سالن ورودی کنفرانس به گوش می‌رسید.
به سالن که وارد شدم برای اولین بار خود را پا به سن گذاشته احساس کردم، چگونه می‌توان در کنار جوانان پر شور و نسل جوان ایران بود و با سی و یک سال تجربه جمهوری اسلامی خود را جوان احساس کرد؟ ولی آسوده خاطرتر از همیشه بودم، دیگر خود را تنها حس نمی‌کردم. حضور جوانان نور امید من به آینده ایران شده بود.
شاهزاده رضا پهلوی با سخنانش جلسه را آغار کرد، در چهره‌های جوانان شوق شنوایی دیده می‌شد به قسمت سوال و جواب که رسیدیم برگ‌های سوالات جوانان بصورت کاغذ پاره‌ای در آمده بود. یکی ار جوانان شهر کُلن با لحنی صمیمانه به شاهزاده گفت « آقای رضا پهلوی شما در صحبت‌های خود به تمامی سوالات ما پاسخ دادی ولی این را باید بگویم که خیلی با حال هستی» شاهزاده هم در پاسخ خود گفت «کجاشو دیدی» با این دو جمله کوتاه جو جدی جلسه آنچنان صمیمانه شد که گفتگو‌ها به در دل‌ها تبدیل گردید. دو ساعتی از این گفتگو نگذشته بود که خبر دادند وقت زیادی نخواهیم داشت. هم همه‌ای شروع شد. سوالات کوتاه‌تر و پاسخ‌ها هم کوتاه‌تر شدند. انگار که کسی نمی‌خواست جلسه را به پایان برساند. جوانان تازه با چهره شاهزاده آشنا شده بودند و او را یکی از خودشان می‌شمُردند. صورت‌های پر امید و خوشحال شده جوانانی که در ده ماه گذشته زندگی‌شان را به جُنبش سبز هدیه داده‌اند، رقبتی به ترک سالن را نشان نمی‌داند. کار به آنجا رسید که مسئولین کنفرانس مجبور شدند علارغم خواست شاهزاده و جوانان نشست را خاتمه دهند. حتا سر دفتر شاهزاده آقای اویسی که در تمام مدت با متانت تمام در گوشه‌ای نشسته بود و با تمام جدیتی که همیشه دارد، صورتی خندان شده‌ای را ارایه می‌کرد....
از سالن کنفرانس که بیرون آمدیم باران بهاری هم به اتمام رسیده بود در بیرون جوانان را می‌دیم که ابراز رضایت می‌کردند و به گفتگویی‌ها خود ادامه می‌دادند. با سرعتی که فقط از جوانان می‌توان انتظار داشت به سراغ تک تکشان رفتم و نظرشان را از محتوای نشست جویا شدم. همه و همه شاهزاده را تازه دریافته بودند. گفتگو با شاهزاده برای این جوانان پر‌بار‌ترین نشست ده ماه گذشته با اپوزیسیون حمهوری اسلامی رقم زده می‌شد. هیچ سخنرانی نتوانسته بود در این ده ماه گذشته حرف دل این نسل جوان را درک کند و یا حداقل با زبان ساده فارسی با جوانان جُنبش سبز همصدا شود.
این خوانان مانند قاصدک‌های سبز به شهرهای محل سکونشان باز خواهند گشت و پیام خود را که شاهزاده به آن صحت گذاشته بود برای کمیته‌های همبستگی ایرانیان در کشور آلمان را خواهند بُرد.
محتوای این نشست را از جوانان شرکت کننده جویا شوید. آنان بهتر می‌توانند بیان کننده محتوای این نشست باشند تا من مشروطه‌خواه سبز شده.
پیام در سه نکته کوتاه خلاصه می شود. آزادی، تمامیت ارضی کشور و رعایت حقوق بشر برای تمامی شهروندان ایران.
۰۸ فروردین ۱۳۸۹
بهمن زاهدی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر