بهرام مشیری را می شناسید. چند سالی است برنامه «سرزمین جاوید» اش از کانال تلویزیونی پارس پخش می شود. در برنامه هایش از هر دری سخن می گوید. از بمباران اتمی هیروشیما و تاریخ اسلام گرفته تا شاهنامه فردوسی و وقایع تاریخ معاصر ایران و… . فرهنگ ایران را خوب می شناسد و در باب شاهنامه هم صاحب نظر است، بر تاریخ اسلام و تشیع نیز کمابیش مسلط است. اما زمانی که از تاریخ معاصر ایران و سیاست سخن می گوید، تعصب محض، او را از داوری منصفانه باز می دارد. نه اطلاعات درست و دقیقی دارد و نه تحمل پذیرش بسیاری از حقایق تاریخی را. آنچنان شیفته و پیرو مصدق است که وقتی از او یاد می کند، ضمیر جمع بکار می برد؛ ایشان، می فرمودند،…! در نظر او مصدق مظهر همه خوبی هاست و پیامبرگونه ای معصوم، اما محمدرضاشاه دیوی بدسیرت و دیکتاتور و عاری از هر صفت نیک! هنوز هم مانند همفکرانش بر سر معمای ده مجهولی ۲۸ مرداد ۳۲ معطل مانده و سعی در کشف توطئه های ۶۰ سال پیش دارد! می دانم، دوستداران و سینه چاکانی هم دارد که حرف های من خوشایندشان نخواهد بود. شاید به همین دلیل هم تاکنون درباره بهرام مشیری سخنی نگفتم و مطلبی ننوشتم. زیرا معتقدم در شرایط کنونی باید سنجیده تر از هر زمان دیگری سخن گفت و از ایجاد هرگونه تفرقه و اختلاف در میان مخالفان رژیم حاکم پرهیز کرد. اما جای تأسف است که گاه امثال آقای مشیری چنان دروغ های شاخداری به زبان می آورند و چنان بی رحمانه و نامنصفانه بر بزرگمردان تاریخ ایران می تازند که سکوت در برابر آنان جایز نیست.
جناب بهرام مشیری در برنامه چهارشنبه هفته گذشته خود، از ماجراهای بمباران اتمی هیروشیما سخن می گفت و از تصمیم برخی از فرماندهان ارتش ژاپن مبنی بر ادامه مقاومت در برابر نیروهای متفقین که به ناگاه با چرخشی ۱۸۰ درجه ای به سراغ وقایع شهریور ۱۳۲۰ ایران رفت و با حمله به رضاشاه و محمدرضا مدعی شد: «هنوز چهار تا هندی در خلیج فارس بودند که ما تسلیم شدیم!» و در ادامه افزود: «دریادار غلامعلی بایندر هم بنده خدا داشت فرار می کرد که یک هندی از پشت به او تیر زد و او را کشت!» (نقل به مضمون). بگذریم از بی انصافی آقای مشیری در مورد ارتشیان ما در سال ۵۷ و نادیده گرفتن رشادت های رحیمی ها، جهانبانی ها، خسرودادها،… که جان در راه میهن خویش فدا کردند. آن هم زمانی که امثال بهرام مشیری هزاران کیلومتر آنسوتر در امریکا مشغول مطالعه «تاریخ تمدن» ویل دورانت بودند. حال از نظر جناب مشیری ارتشیان ما مشتی ترسو و نوکرصفت بودند که مملکت را دودستی تقدیم ملاها کردند و گفتند: «ما از اولش هم نوکر شما بودیم»! اما مصدق اللهی هایی که برای تصاحب پست و مقام در دولت انقلابی به زیر عبای سید روح الله خزیدند عده ای بیگناه و فداکار و عاشق میهن! اگر بخواهم از لغزش های بهرام مشیری بنویسم، مثنوی هفتاد من هم کفاف نمی دهد، زیرا هر چه درباره تاریخ معاصر ایران می گوید آغشته به عینک بدبینی و غرض ورزی است. به قول مولوی:
پیش چشمت داشتی شیشه کبود
زآن کبـودت جملـه عالم می نـمـود
جناب مشیری هم هر چه می بیند و می گوید از فراسوی همان شیشه کبود است و خالی از بی طرفی و انصاف. حمله سه نیروی نظامی برتر آن روزگاران (امریکا، شوروی و بریتانیا) به ایران را حضور چند هندی در خلیج فارس می خواند و بر رضاشاه خرده می گیرد که چرا به مانند امپراتور ژاپن، میهن مان را تا مرز نابودی و حمله اتمی پیش نبرد و برای حفظ قدرت خویش، جان مردم ایران را به خطر نینداخت! از سوی دیگر، بزرگمردانی چون غلامعلی بایندر را که قهرمانانه در برابر نظامیان بریتانیا ایستاد و جان بر سر دفاع از میهن خویش نهاد، ترسویی جلوه می دهد که در حال فرار به گلوله یک هندی کشته شده است! برای آگاهی جناب مشیری و دوستداران ایشان، زندگینامه دریادار غلامعلی بایندر و چگونگی شهادت او را در ذیل نقل می کنم، به امید آنکه مشیری و مشیری ها اندکی به خود بیایند و در سخنان و نوشته هایشان اندکی منصفانه تر از بزرگمردان تاریخ ایران یاد کنند:
دریادار بایندر که بود؟
غلامعلی بایندر در ۲۳ آذر ۱۲۷۷ در تهران متولد شد. پدرش علىاکبر دبیر دربار از طایفه مشهور بایندر، و عمویش امیر معزز گروسى بود که برخلاف برادر، حسن شهرتى نداشت (نک: رائین، ۲/۸۸۸). بایندر در نوجوانى وارد مدرسة دارالفنون شد و تحصیلات عمومى را طى کرد و دوره مخصوص مهندسى آنجا را هم به پایان رساند؛ آنگاه در ۱۲۹۶ش وارد مدرسة نظام مشیرالدوله شد و پس از ۳ سال با درجه ستوان دومى به خدمت ارتش درآمد (خلیلى، ۹۱-۹۲؛ «دریادار…»، ۱). به عنوان نخستین مأموریت جنگى، در ۱۳۰۰ش به مازندران فرستاده شد و چون در اردوی عملیاتى تنکابن از خود رشادت نشان داد، به اخذ مدال طلا نائل گردید (همانجا؛ خلیلى، ۹۲( ظاهراً مأموریت دوم او پیوستن به اردوی گیلان به منظور مقابله با قوای میرزا کوچکخان بود که ۷ ماه به درازا کشید. در همین زمان نظام قدیم منحل، و ارتش جدید تشکیل شد و بایندر با درجه ستوان دومى در تشکیلات جدید به خدمت پرداخت و رسته توپخانه را برگزید. وی اندکىبعد همراه سرهنگامانالله جهانبانى برای سرکوب اسماعیل آقا سمیتقو به آذربایجان غربى شتافت و در نبرد با او شجاعت بسیار از خود نشان داد، چنانکه به پیشنهاد جهانبانى موفق به اخذ نشان «ذوالفقار۴» گردید که در آن زمان معمولاً به افراد جوانى همانند او داده نمىشد (همو، ۹۲-۹۴؛ رائین، همانجا(.
در خرداد ۱۳۰۲ بایندر برای ادامه تحصیلات و فرا گرفتن فنون جدید نظامى در رسته توپخانه عازم فرانسه شد و در دانشکده توپخانه «پواتیه» به آموختن پرداخت و ضمناً دوره تکمیلى توپخانة «فونتن بلو» را نیز گذراند و در مهر ۱۳۰۴ به ایران بازگشت و زیرنظر سرتیپ یزدانپناه فرماندهى آتشبار توپخانه را عهدهدار شد (خلیلى، ۹۸، ۱۰۱- ۱۰۲؛ «دریادار»، همانجا). در ۱۳۰۷ش برای دومین بار، به منظور تکمیل تحصیلات نظامى به فرانسه رفت و در دانشگاه جنگ به تحصیل پرداخت و همزمان معاونت سرپرستى دانشجویان ایران در اروپا را برعهده گرفت و تا پایان اقامتش در آنجا (۱۳۰۹ش) همین سمت را داشت (خلیلى، ۱۰۳-۱۰۴؛ «دریادار»، ۲.
وی در ۱۳۰۹ش معاون هنگ توپخانه کوهستانى و کفیل فرماندهى همان هنگ شد. در زمانى که دولت ایران ساخت نخستین ناوهای جنگى را به ایتالیا سفارش داد، بایندر به سرپرستى گروهى از نظامیان در اواخر سال ۱۳۰۹ یا اوایل ۱۳۱۰ش رهسپار ایتالیا شد تا هم دورههای لازم را ببیند و هم بر ساخت کشتیها نظارت کند. افراد تحت فرماندهى او در رشتههای مختلف مربوط به ناوهای جنگى در چند شهر ایتالیا به تحصیل پرداختند (رائین، ۲/۷۸۴، ۸۸۹؛ خلیلى، ۱۰۵؛ «دریادار»، همانجا). وی پس از بازگشت به ایران در ۱۳۱۰ش به سمت کفیل فرماندهى نیرویدریایىجنوب منصوب، و عازم آنجا شد (همانجا؛ قس: رائین، ۲/۷۸۵).
از مأموریتهای مهم بایندر در این منصب سفر به جزیره تنب همراه با گروهى از افراد نیروی دریایى در ۱۳۱۳ش/۱۹۳۴م بود. او ضمن بازدید از آنجا رسماً به مقامات نیروی دریایى انگلیس، مستقر در تنب اعلام کرد که این جزیره بخشى از ایران است؛ وی با این کار موجبات نگرانى و اعتراض وزارت خارجة بریتانیا را فراهم آورد (زرگر، ۲۶۴).
بایندر در ۱۳۱۳ش به درجه ناخدا دومى، و در ۱۳۱۵ش به درجه ناخدا یکمى، و در ۱۳۱۹ش به دریاداری رسید («دریادار»، ۱؛ خلیلى، ۱۰۷). دوران خدمت بایندر در نیروی دریایى، با کوششها و تلاشهای مجدانة او برای سازماندهى این نیرو همراه بود. وی در جنوب ناوگانى مرکب از دو ناو ۷۵۰ تنى ایتالیایى و ۴ ناو ۵۰۰ تنى و هزار ملوان در مقر نیروی دریایى خرمشهر تحت فرماندهى داشت. به علاوه، مقارن با شروع جنگ جهانى، فرماندهى بخشى از لشکر ششم خوزستان هم به او سپرده شد و او با همکاری فرماندهى نظامى محلى استحکامات گستردهای در اطراف خرمشهر احداث کرد (استوارت، ۱۳۱-۱۳۲).
بایندر در روزگار نوجوانى دارای علائق ملى و سیاسى بود. از این رو، زمانى که در مدرسه نظام مشیرالدوله تحصیل مىکرد، داخل فعالیتهای سیاسى شد و همراه با چند تن از همکارانش چون عبدالله هدایت (بعداً ارتشبد) و رزم آرا (بعداً سپهبد و نخست وزیر) به عضویت حزب سوسیال دموکرات درآمد (کحالزاده، ۴۳۵-۴۳۶).
دریادار بایندر با توجه به اقامت چند ساله در کشورهای اروپایى به زبانهای انگلیسى، فرانسه، ایتالیایى و ترکى تسلط داشت و به این زبانها به خوبى تکلم مىکرد (خلیلى، همانجا). وی مردی اهل مطالعه و تحقیق و نویسنده بود. در ایام اقامتش در جنوب به تحقیقات و مطالعات قابل توجهى درباره خلیج فارس دست زد که نتایج برخى از آنها را بعداً منتشر کرد.
آثار مکتوب بایندر اینهاست: ۱٫ نقشه خلیج فارس (تهران، ۱۳۱۰ش)؛ ۲٫ خلیج فارس (خرمشهر، ۱۳۱۷ش)؛ ۳٫ جغرافیای خلیج فارس (تهران، ۱۳۱۹ش)؛ ۴٫ اصول دریانوردی؛ ۵٫ آییننامههای توپخانه در ۶ جلد؛ ۶٫ راهنمای ناوی؛ ۷٫ مقالاتى در مجله ارتش؛ ۸٫ دستور تیر توپخانه سبک؛ ۹٫ آییننامه مشق پای توپ کوهستانى، و چند اثر دیگر (نک: مشار، ۴/۷۱۵-۷۱۶؛ «دریادار»، ۳)
چگونگی شهادت دریادار بایندر:
دریادار بایندر که ۴۸ ساعت قبل از شهادت علاوه بر مسئولیت فرماندهی نیروی دریایی، به سمت فرماندهی کل منطقه جنوب خوزستان نیز منصوب شده بود و تیپ مستقل مرزی را تحت امر داشت در ساعت ۴ بامداد سوم شهریور ۱۳۲۰، با شنیدن صدای انفجار، با سرعت از منزل خارج و با استفاده از قایق موتوری و زیر آتش مسلسل نیروهای مهاجم انگلیسی، خود را به مقر فرماندهی رسانده و پس از صدور دستورات لازم به افسران ستاد و فرماندهان، به تلگرافخانه رفته و گزارش وقایع و هجوم نیروهای انگلیسی را به تهران و اهواز مخابره میکند. آنگاه با حضور در قرارگاه گردان مرزی، عدهای را مامور مقاومت در برابر مهاجمین کرده و خود که مسلح به یک قبضه تفنگ برنو بود به اتفاق سروان ولیالله مکرینژاد که معاون فرمانده گردان یکم هنگ ۸ توپخانه بود با اتومبیل و از راه خشکی عازم خرمشهر شد، تا ستاد فرماندهی عملیات را در منطقه حفار(که از لحاظ نظامی موقعیت مناسبی داشت و بیش از ۲ قبضه توپ ۱۰۵م.م و گروهی سرباز در آنجا مستقر بودند) تشکیل دهد. اما چند دقیقه بعد از حرکت، با نیروهای موتوریزه مهاجمین انگلیسی مواجه و در حین مقاومت و جنگ و گریز با آنان در شرایطی که تلاش میکردند تا با استفاده از پستی و بلندیهای منطقه، خود را به نهر جاسبی برسانند با رگبار مسلسل متجاوزان انگلیسی در حوالی پاسگاهی نزدیک بیسیم خرمشهر به شهادت رسیدند.
مآخذ
۱- احمدی، حمید، تاریخ نیم قرن نیروی دریایى نوین ایران، تهران، ۱۳۵۵ش؛
۲- استوارت، ریچارد، ا.، در آخرین روزهای رضاشاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات، تهران، ۱۳۷۰ش؛
۳- خلیلى، رضا، تاریخ شهدای ایران، وقایع شهریور، تهران، ۱۳۲۲ش؛
۴- «دریادار غلامعلى بایندر»، تاریخ جاوید، وزارت جنگ، تهران، ۱۳۲۵ش؛
۵-رائین، اسماعیل، دریانوردی ایرانیان، تهران، ۱۳۵۶ش؛
۶-زرگر، علىاصغر، تاریخ روابط سیاسى ایران و انگلیس، ترجمة کاوه بیات، تهران، ۱۳۷۲ش؛
۷-کحالزاده، ابوالقاسم، دیدهها و شنیدهها، به کوشش مرتضى کامران، تهران، ۱۳۶۳ش؛
۸-مشار، خانبابا، مؤلفین کتب چاپى فارسى و عربى، تهران، ۱۳۴۲ش؛
۹- بهمنی قاجار، محمد علی، نقش نیروی دریایی و بایندر در اخراج انگلیسی ها از هنگام و باسعیدو، فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره ۲۷، زمستان ۸۸
نویسنده : بزرگمهر
منبع: پارس دیلی نیوز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر