کیانوش رشیدی - امروز، برابر استبا زادروز هنرمند مهربان و میهن دوست ستار!
شادباش به این هنرمندمیهن دوست:
هم میهن گرامی، هنرمند مهربان ستار!
درود بر تو! هنگامی(نزدیک به سه سال پیش در شهر "اوبرهاوزن" در آلمان) و در جشن نوروزایرانیان، تقریبا بدون گروه موسیقی، ترانۀ در رثای یگانه شهبانوی ایرانیان،شهبانو فرح پهلوی را خواندی.
همراه با تو من نیز این ترانه را خواندم وهمراه با تو، همه(نزدیک به سیزده هزار نفر) این ترانه را خواندند.
آنشب این ترانه را خواندی که بگویی با کسی شوخی نداری و به هیچ کس، حتی بهکنسرت گذاران بدهکار نیستی! آن شب، همانند هر کنسرت دیگرت گفتی که انسانیهستی ایرانی که از "شازده خانوم" خواند، و از" مرا زیبا پرستی"، "داده عشق وداده هستی"، نیز گفت، آنگاه که جوان بود.
ستار گرامی! در زادروزت،برایت بهترین آرزوها را دارم. این آرزوها در دل من نهفته است. اما چونانسان میهن دوستی هستی، دل خود را باز می کنم و به تو می گویم:" همراه بابسیاری از ایرانیان، برای تو، برای خانواده ات، تندرستی روز افزون؛شادی بیپایان و پیروزی بی مرز را خواهانم. در هر کجای جهان پهناور ما که هستی رویترا می بوسم هنرمند مهربان و میهن دوست!"
شاد زی ستار مهربان!
کیانوشرشیدی هفتم آذرماه 7032 ایرانی بیست و هشتم نوامبر سال 2010 میلادی
در فصلی نوین از جنبش دیرینۀ شما هم میهنان آزاده ام برای دستیابی به آزادیو صلح و بهروزی، مایلم درادامۀ عهدی که سال ها پیش با شما بستم این بار بابینشی روشن تر و دلی امیدوارتر از همیشه در راه تحقق هدف های والای زنان ومردان آزادۀ وطن از بندهای اسارت و برای استقرار حکومتی که برخاسته ازارادۀ شما و پاسدار همۀ آزادی ها و حقوقتان باشد با شما صحبت کنم.
دراین گفتار، خطابم به ویژه نسل جوان ایران است، به زنان و مردانی که درزلزلۀ انقلاب و آغاز دوران وحشت و پس گَرد ایران یا هنوز دیده برجهاننگشوده بودند و یا از آن خاطره ای چندان ندارند. برای آنان است که نخست دربارۀ ابعاد فاجعــه سخن خواهم گفت و سپس از دلائلی کـه مـرا سی سال پیش بهبستن عهــد با هم میهنانم برانگیخت. آن گاه به تصویری اشاره خواهم کرد کهدیری است از ایران آینده، از ایرانی آزاد و سربلند، در دل و جانم نقش بستهاست.
گرچه در این سال ها بارها تأکید کرده ام، امّا برای نسلجوانی که امروز در صف نخست جنبش به مقاومتی جانانه در برابر حاکمانپرداخته است لازم می بینم تصریح کنم که انگیزه ام در تلاش برای رهائی ایراناز حکومت غاصبان کمک به برپائی نظــامی مردمی و قانـون مــدار در میهـنعزیــزاست؛ نظامی کــه بـازتاب خواست هم میهنانم باشد؛ حکومتی که تضمینآزادی ها و حقوق ملت را در سرلوحۀ وظائفش قرار دهد؛ حکومتی که خود را خادم وفرمانبردار مردم بداند و نه قیم و والی آنان.
* *
درهمۀ اين سال ها، خطرهای بسياررا به جان خريده ام امّا در این راه تا حدتوان از هیچ کوششی مضایقه نکرده ام. هر بار که هم میهن مبارزی به دست تبهکار رژيم جمهوري اسلامي برخاک وخون غلطيده، اراده ام به ايفای وظیفه امراسخ تر شده است. هرروز، چون شما، بیشتر به این واقعيت پی برده ام که تاپایان عمر ولایت جمهوري اسلامي مردم ایران روی آزادي و امنيت و آسايش رانخواهند ديد و میهن عزیز ما اعتبار و حیثیت از دست رفتۀ خود را در جامعۀبین المللی باز نخواهد یافت. از همين روست، که در اين سالها برای کمک بههمبستگی صفوف مبارزان آزادی خواه از هيچ تلاشی فروگذار نکرده ام. اعتقادمهمچنان بر اين است که براي زدودن سايۀ سیاه ولايت فقيه از خاک ميهن بايدصداها را رساتر و صف ها را فشرده تر کرد. از فرياد اعتراض شما زنان ومردان آزادۀ ايران است که غاصبـان حقوق ملّت امروز این گــونه هراسان شدهاند و آزادی خواهان سراسر جهان چنین بی سابقه به تحسین و هواداری از پیکاربرحق شما برخاسته اند.
* *
جنبش سبز در سالگذشته در اعتراض به دخالت آشکار دولت در انتخابات و وارونه کردن نتایج آنآغاز شد. امّا این اعتراض سیل آسا تنها از نادیده گرفتن آرائی که به صندوقها ریخته بودید سرچشمه نمی گرفت. لبریزشدن کاسۀ صبرتان پس از تحمل سیاهتــرین دوران تاریخ ایــران بـود که شما را به ادامـۀ مبـارزه در ابعــادیبی سابقه با دشمنان سوگند خوردۀ ایران و ایرانی بر انگیخت.
دراین دوران مصیبت بار است که حاکمان غاصب، آزادی و حقوق مردمان را هیچدانسته اند و جز با خشونت و ارعاب با ایرانیان آزادی خواهی که حقوق مسلم وانسانی خویش را می طلبند روبرو نشده اند؛ در این دوران است که اقتصادشکوفای ایرانِ پیش از انقلاب را به سراشیب ورشکستگی کشانده اند؛ در همیندوران است کهبا موج اعدام ها، با تعطيل دانشگاه ها و پاکسازی های کينهتوزانه، مسبب کوچ صدها و صدها هزار تن از لایق ترین فرزندان ایران از وطنشده اند؛ در همین دوران است که کمبودهای روزافزون زندگی تن فروشی و اعتیادرا در ابعادی غیرقابل تصور بر فرزندان وطن تحمیل کرده است؛ در دوران جمهوریاسلامی است که نسل جوان ايران، هنوز از تجربههاي تلخ دوران تحصيل فارغنشده، با کابوس بيکاري و سختی تأمین معاش و کمبود مسکن دست به گريبان شدهاست؛ و سرانجام در همین دورانِ سیاه است که فساد روز افزون و بی سابقه ایکه در همه نهادهای حکومتی ریشه دوانده. مجموع همۀ این خشونت ها و قانونشکنی ها و ویران گری هاست که تیشه به ریشۀ ایران و اسلام هر دو می زند.
امّا،سلب حقوق و آزادی های مردم ایران و خم کردن پشتشان با سنگینی مشکلاتروزافزون اقتصادی در برابر خطرهائی که این حکومت به عمد متوجه امنیت وتمامیت ارضی میهن عزیز ما کرده است رنگ می بازند. از همان آغاز بود کهحکومت ولائی با درهم شکستن شیرازۀ ارتش مقتدر ایران و ریختن خون سردارانش،به حکومت عراق فرصت داد تا جسورانه بر میهن عزیز ما هجوم آورد. از روز نخستتولد نامبارکش حکومت ولائی با سرکوب اقوام گوناگون ایرانی، با تهدید وتحقیر و آزار پیروان مذاهبی جز تشّیع، و با هجومی بی رحمانه بر اهل تصوف ودراویش مسالمت جوی ایران، پیوندهای دیرینۀ همبستگی میان ایرانیان را نشانهگرفت. جنگ با عراق را نه مصیبت که نعمت الهی دانست زیرا ترجیح می داد بهشکرانۀ این نعمت صدها هزار جوان و نوجوان ایرانی را که دل های پاکشان بهعشق میهن می طپید در شن زارهای عراق دفن کند، امّا پاسخگوی وعده های دروغینخود به ملت نشود؛ هرچه توانست بر عمر جغد شوم جنگ افزود تا بتواند حکومتظلم و وحشت را بر ملت مسلط کند؛ و در دشمنی با مردم ایران چنان کرد تا وطنعزیزیکه خود قربانی تجاوز شده بود در نظر جهانیان همطراز متجاوزان شناختهشود. با دخالت مستقیم و غیر مستقیم در امور داخلی همسایگان دور و نزدیکایران، عراق و لبنان و فلسطین و افغانستان، و با حمایت تبلیغاتی و مالی ونظامی خود از تندروترین دشمنان آزادی و همزیستی در این جوامع، نه تنها نامایران عزیز را در نظر جهانیان با صفات پلیدی چون «تروریست» و «یاغی» آلودهکرد بلکه بسیاری از کشورهای بزرگ و کوچک دنیا را به دشمنی با ایران کشاند. اگر تاکنون ساده لوحانی در جهان نقش مستقیم این حکومت را در آشوب ها وکشتارهای سرزمین های دور و نزدیک ایران نمی دیدند سخنان سخیف و تهدیدهایخشونت بار رهبران مردم ستیز رژیم جای تردید برای کسی باقی نگذاشته است.
امّا،این همه نیز برای تحقق اهداف اصلی نظام جمهوری اسلامی که تحریک دیگران بهدشمنی با ایران و برافروختن آتش ستیز و جنگ، است کافی نبوده. از همین رو،به بهانۀ دسترسی به انرژی هسته ای برای مقاصد صلح آمیز، سال هاست به جست وجوی دسترسی به سلاحهای خوفناک تری برآمده است تا زودتر به هدف اهریمنی خودرسد و بار دیگر ایران را آماج تعرّض و هجوم دیگران سازد. از رهگذر اصراربه پیمودن چنین کژراهه ای است که امروز کشور عزیز ما با بحرانی بی سابقه وخطرناک روبروست؛ بحرانی که هم میهنان عزیز صلح دوست من کمترین نقشی درایجاد آن نداشته اند.
به باور من مردم آگاه و هشیار ایرانمنفعت و مصلحت خویش را نه دخالت مسلحانه و موذیانه در سرنوشت مردم فلسطین وعراق و لبنان می دانند، نه در دشمنیِ با جوامع آزاد و پیشرفته جهان و نهدر اصرار دیوانه وار بر دست یافتن به سلاح های هسته ای. مردم ایران از یادنبرده اند که امکان دسترسی به فـن آوری و انــرژی هسته ای برای مقاصد صلحآمیز، که حق مسلّم آنان است، سال ها پیش از انقلاب برایشان میسر شده بود. ایرانِ آن روز توانسته بـود، با همکــاری و موافقت جامعـۀ بین المللی، درراه رسیدن به این امکانات گام هائی بلند بردارد زیرا هیچ کشوری درجهان بیمیاز گسترش طلبی و دخالت جوئی حکومت آن روز ایران نداشت. رژیم ولائی، امّا،با هدف هایتجاوزطلبانه و سیاست های خارجی تحریک آمیز نه تنها آن امکان رایکسره نابود کرده بلکه اکثریت قریب به اتفاق دولت های جهان را از نزدیک ودور، به دشمنی باایران برانگیخته است تا بتواند به بهانۀ دفاع از ایران بهسرکوب مخالفان و منتقدان خود هرچه خشونت بارتر ادامه دهد. امّا، همسو وهمصدا با شما هم میهنان عزیزم، من نیز مسئولیت اصلی هر آسیب و خدشه ای کهاز سوی دیگران به تمامیت و یکپارچگی ایران عزیز وارد آید با حکومت غاصبی میدانم که در دشمنی با ایران و مردم ایران همتائی در تاریخ بلند ما نداشتهاست.
* *
هم میهنان عزیزم،
امروزهم، چون بارهای پیشین که فرصت سخن گفتن با شما را یافته ام، می خواهمبهویژگی های حکومت آرمانی شما اشاره کنم. زیرا در این سال های تلخ و تباه، ازراه های گوناگون، هم از خواست ها و آرمان های های دیرین شما برای زیستن دریک جامعـۀ آزاد و مسالمت جو آگــاه شده ام و هم از رنــج ها و محرومیتهائی که بی رحمانه بر شما تحمیل شده است. کوشیده ام سخنی نگویم و ادعائینکنم مگر از دل و زبان، و به خاطر و یاد شما، برآمده باشد. از همین روست کهبخشی بزرگ از باورها و آرزوهایم در بارۀ آیندۀ ایران ملهَم از باورها وآرزوهای شما بوده است که در کورۀ آتشین دورانی چنین تلخ به هشیاری و آگاهیهای بی نظیر رسیده اید.
باور من این است که شما بسی بیشتراز نسل های پیشین با معنای آزادی و حقوق تان آشنا شده اید و به اهمیتدستیابی کامل به همۀ آن ها پی برده اید. آموزگارتان در راه این آشنائی وآگاهی کسانی بوده اند که با ادامۀ حکومت ولائی و نامشروع خویش یک لحظه هماز ستیزی دائمی با یکایک این آزادی ها و حقوقدست نکشیده اند. شما هریکچون لقمان حکیم اید که ادب از بی ادبان آموخته بود. هر تباهی و ویرانی کهاین گروهخودکامه به بار آورده اند؛ خون هر زن و مرد آزاده ای را که بیشرمانه بر زمین ریخته اند؛ قلم هر ایرانی حق گوئی را که به ناحق شکسته اند،هر دستبرد خائنانه ایکه به خزانۀ ملت زده اند، اشتیاق شما را به بناکردنحکومتی که در خور شما و سزاوار فداکاری های شما باشد دو چندان کرده است. یقین می دانم که اکثریتشما، به ویژه جوانان و زنان هشیار و برومند میهن،اگر درسی از سال ها تجربۀ تلخ و فراموش نشدنی آموخته باشید این است کهاستقرار حکومتی که بتواند پاسدار منافع ملی ایران و حافظ آزادی ها و حقوقشهروندانش باشد بدون یک قانون اساسی مترقی و انسان محور که سنگ بنا وشالوده اش اصول مندرج در اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، و دیگر میثاق های مکملآن، باشد محال خواهد بود.
در این واقعیت تردید ندارم که شمامی خواهید قانون اساسی آیندۀ ایران آزادی ها و حقوق برابرِ همۀ شهروندانایران را، به هر مذهب و مسلک، با هر اعتقاد سیاسیو از هر قوم و قبیله ای،به هیچ استثنائی محترم بشمرد؛ توجهی خاص به خواست های بر حق همۀ اقوامایرانی داشته باشد، اقوامی که به ویژه در دوران حاکمیت غاصبان انحصار طلب،از تبعیض ها و محرومیت های بی سابقه رنج برده اند. یقین داشته باشیم کهبرآوردن چنین خواست هائی با وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران نه تنها در تضادنخواهد بود بلکه پیوندهای دیرینۀ تاریخی و فرهنگی و آرمانی همۀ ساکنان میهنکهن سال ما را از همیشه استوارتر خواهد کرد.
* *
تجربۀهمۀ جوامع پیشرفته و آزاد جهان و به ویژه تجربۀ تلخ مردم ایران در حکومتولایت مذهبی تردیدی در این واقعیت برجای نگذاشته که تدوین چنین قانوناساسی، تأمین و تضمین حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی مردم ایران و برپائیحکومتی شایستۀ ملت نیازمند آن است که نهادهای قانون گذاری، اجرائی و قضائیدولت در انجام وظائف خود، به ویژه در تأمین و تضمین آزادی و برابری حقوقاساسی یک یک شهروندان ایران، تابع احکام هیچ مذهب و مکتبی نباشند. با چنینحکومتی و در چنین جامعه ای است که شبح شوم تبعیض های مذهبی و قومی و سیاسیاز عرصۀ زندگی فردی و اجتماعی مردم ایران برای همیشه رخت خواهد بست. باچنین حکومتی است که ایران عزیز ما خواهد توانست بسان فرشتۀ صلح و همزیستی، ونه چونان اهریمن جنگ و خونریزی و ویرانی، جای شایستۀ خویش را در میانهمسایگانش، در جامعۀ جهانی، باز یابد.
من ترديد ندارمکه، اگر نه همه، اکثریت غالب رهبران روحاني که با احترام به خواست و ارادۀاکثــریت قاطع مــردم راه خــود را از راه حاکمان سـرکوب گــر جدا کرده اندو رژیم جمهوری اسلامی را نه جمهوری می دانند و نه اسلامی، با آن چه شما میخواهید مخالفتی ندارند. آن ها هم اعادۀ حیثیت خویش و احیای اعتبار واحترام از دست رفتۀ اسلام را نیز چون شما در برپائی یک حکومت انسان گرا ومسالمت جو می بینند.
تا پايان راه، تا هنگامي که شما عزيزانمن بتوانيد بر سرنوشت خود مسلط شويد راهی دشــوار و پرخطــر در پیش است. بايــد دام ها را بشناسیــم و فریب سخنان عوام فریبانه را نخوریم. یقینداشته باشیم که شیرازه های حکومت بیداد و استبداد هیچگاه به سستی امروزنبوده و آثار شکست و ضعف و آشفتگی در صف زورگویان چنین روشن نمایان نشدهاست.
* *
سخن پایانی من با آن گروه از هم میهنانیاست که به اجبار ترک وطن کرده اند و امروز در سرزمین هایی زندگی می کنندکه در آن آزادی و حق هرکس به تجمع و بیان، به هر باور سیاسی و هر اعتقادمذهبی مصون و محترم است. دریغ که ازچنین آزادی و حقی برای یــاری بههموطنــان اسیر خویش در ایـران آن گونـه که باید و می توانستیم، بهره نبردهایم. دریغ که در این سال ها دلمشغولی های سیاسی ما بیشتر هدف های فردی وآرمان های گروهی و حزبی و مسلکی بوده اند و نه خواست های حیاتی و اصلی مردماسیر ایران. آیا زمان آن نرسیده است که در نبرد مرگ و زندگی که امروز مردمایران را چنین سخت دامن گرفته، به افق بلندتری بنگریم و راه نوینی رابرگزینیم؟ راهی که در آن بتوانیم از نیروی بزرگ و بالقوه ای که در دسترسماست تنها برای یاری به تحقق مهم ترین و حیاتی ترین هدف مردم ایران کهدسترسی به آزادی ها و حقوق انسانی پایمال شدۀ خویش بهره گیریم. از میاننزدیک به چند میلیون ایرانی که امروز در آن سوی مرزهای وطن در آزادی وآسایش نسبی زندگی می کنند به یقین می توانیم بخشی بزرگ را به پیمودن اینراه برانگیزیم. توفیق در این راه نیازمند آن است که در حداقل هدف ها وآرمان های مشترک به توافق رسیم که چیزی جز هدف ها و آرمان های دیرینۀ مردمایران نیست: رهائی از زنجیر استبداد، بهره مندی از آزادی ها و حقوق انسانی وریختن شالوده های حکومتی متکی به ارادۀ مردم.
شماری روزافزون از ایرانیان در همه جای دنیا امروز بـه این واقعیت پی برده اند کهبرپایۀ «جدایــی دین از حکومت» و با اتکــا بـه «اعلامیـۀ جهانــی حقوقبشر» می توان مهم ترین منبع الهام و انگیزۀ همبستگی ایرانیان بـرای کمک بهتحقق خواست های اساسی ملت را فراهم آورد. این همان اصولی است که از سال هاپیش نخبگان ایران، به ویژه دانشجویان و دانشگاهیان، از زن و مرد، به نقشاساسی اش در بنــا کردن نهادهــای دموکراتیک پی برده انــد . در واقع برپایــۀ همین دو اصل می توان به توافقی گستـرده رسیــد و به تــلاشی پیگیر ومشترک پــرداخت که کارساز ترین شیوه ها و برنامه ها را برای کمک به تحققاهداف جنبش آزادی خواهانۀ مردم ایران فرارویمان گذارد. در نهایت تعیینسرنوشت کشور به رای آزادانۀ مردم ایران گذارده خواهد شد، از همین روست کهمن نیز خواهان شرایطی کاملا دموکراتیک برای برگذاری انتخاباتی کاملا آزادهستم وچنین شرایطی جز در زمان خلاصی از رژیم حاکم میسر نخواهد بود.
دامها و مهلکه های تازه ای را که رهبران زخم خورده و خشمگین فرا راه مردمقرار داده اند خطرناک تر از آن باید شمرد که به هیچ یک از ما فرصت اندیشیدنبه منافع سیاسی، مسلکی و فرقه ای خود دهد. در این برهۀ تاریخی تنها بایددر اندیشۀ سرنوشت ایران و مصلحت مردم ستم کشیده و سربلندش بود، باید در جستو جوی راهی برآمد که بتواند امکان نیل به آزادی و حقوقشان را فراهم آوردکه مهم ترین ضامن منافع ملی و یک پارچگی وطن است.
با همهموانع و دشواری هائی که برای رهائی ایران از بند استبداد فرا راه مردمآزادۀ ایران قراردارد، یقین داشته باشیم که چیرگی ملتی بزرگ و سربلند برحاکمانی حقیر و فرومایه حکم مسلم تاریخ جهان است. حاکمانی که هرگز برایهویت ملی و تاریخ پرافتخار ایرانی ارج و احترامی قائل نبوده اند و منافع ومصالح مردم ایران را در این سال ها همواره قربانی ماجراجوئی های مصیبت بارخود کرده اند با تکیه بر کدام ریشه و توشه خواهند توانست در برابر امواجکوبندۀ جنبش آزادی خواهانه مردم ایران مقاومت کنند؟ بنابراین راهی جز تندادن به خواسته های مردم را ندارند و بهتراست ارادۀ ملت را محترم شمرده وراه را به یک آشتی ملی نبندند. در چنین شرایطی می توان به پیروزی مسلم مردمآزادۀ ایران مطمئن بود و به فردای روشن ایران امیدوار.
بهعشق دیدن ايرانی رها از استبداد، دروغ و ستيزه جوئی، به اميد ايرانی صلحدوست و صلح پرور و سربلند و به اميد روزگاری بهتربرای همۀ زنان و مردانوطن، پیروزی قطعی و نهائی شما را آرزو دارم.
بهرام مشیری را می شناسید. چند سالی استبرنامه «سرزمین جاوید» اش از کانالتلویزیونی پارس پخش می شود. در برنامههایش از هر دری سخن می گوید. از بمباران اتمیهیروشیما و تاریخ اسلامگرفته تا شاهنامه فردوسی و وقایع تاریخ معاصر ایران و… . فرهنگ ایران راخوب می شناسد و در باب شاهنامه هم صاحب نظر است، بر تاریخ اسلام وتشیعنیز کمابیش مسلط است. اما زمانی که از تاریخ معاصر ایران و سیاست سخن میگوید،تعصب محض، او را از داوری منصفانه باز می دارد. نه اطلاعات درست ودقیقی دارد و نهتحمل پذیرش بسیاری از حقایق تاریخی را. آنچنان شیفته وپیرو مصدق است که وقتی از اویاد می کند، ضمیر جمع بکار می برد؛ ایشان، میفرمودند،…! در نظر او مصدق مظهر همهخوبی هاست و پیامبرگونه ای معصوم،اما محمدرضاشاه دیوی بدسیرت و دیکتاتور و عاری ازهر صفت نیک! هنوز هممانند همفکرانش بر سر معمای ده مجهولی ۲۸ مرداد ۳۲ معطل ماندهو سعی درکشف توطئه های ۶۰ سال پیش دارد! می دانم، دوستداران و سینه چاکانی هم داردکه حرف های من خوشایندشان نخواهد بود. شاید به همین دلیل هم تاکنون دربارهبهراممشیری سخنی نگفتم و مطلبی ننوشتم. زیرا معتقدم در شرایط کنونی بایدسنجیده تر از هرزمان دیگری سخن گفت و از ایجاد هرگونه تفرقه و اختلاف درمیان مخالفان رژیم حاکمپرهیز کرد. اما جای تأسف است که گاه امثال آقایمشیری چنان دروغ های شاخداری بهزبان می آورند و چنان بی رحمانه ونامنصفانه بر بزرگمردان تاریخ ایران می تازند کهسکوت در برابر آنان جایزنیست.
جناب بهرام مشیری در برنامهچهارشنبه هفته گذشته خود، از ماجراهای بمباراناتمیهیروشیما سخن می گفت و از تصمیم برخی از فرماندهان ارتش ژاپن مبنی برادامه مقاومتدر برابر نیروهای متفقین که به ناگاه با چرخشی ۱۸۰ درجه ایبه سراغ وقایع شهریور۱۳۲۰ایران رفت و با حمله به رضاشاه و محمدرضا مدعیشد: «هنوز چهار تا هندی در خلیجفارس بودند که ما تسلیم شدیم!» و در ادامهافزود: «دریادار غلامعلی بایندر هم بندهخدا داشت فرار می کرد که یک هندیاز پشت به او تیر زد و او را کشت!» (نقل بهمضمون). بگذریم از بی انصافیآقای مشیری در مورد ارتشیان ما در سال ۵۷ و نادیدهگرفتن رشادت های رحیمیها، جهانبانی ها، خسرودادها،… که جان در راه میهن خویش فداکردند. آن همزمانی که امثال بهرام مشیری هزاران کیلومتر آنسوتر در امریکا مشغولمطالعه «تاریخ تمدن» ویل دورانت بودند. حال از نظر جناب مشیری ارتشیان ما مشتیترسوو نوکرصفت بودند که مملکت را دودستی تقدیم ملاها کردند و گفتند: «مااز اولش همنوکر شما بودیم»! اما مصدق اللهی هایی که برای تصاحب پست ومقام در دولت انقلابی بهزیر عبای سید روح الله خزیدند عده ای بیگناه وفداکار و عاشق میهن! اگر بخواهم ازلغزش های بهرام مشیری بنویسم، مثنویهفتاد من هم کفاف نمی دهد، زیرا هر چه دربارهتاریخ معاصر ایران می گویدآغشته به عینک بدبینی و غرض ورزی است. به قول مولوی:
پیش چشمت داشتی شیشه کبود
زآن کبـودت جملـه عالم می نـمـود
جناب مشیری هم هر چه می بیند و می گوید از فراسویهمان شیشه کبود است و خالی ازبی طرفی و انصاف. حمله سه نیروی نظامی برترآن روزگاران (امریکا، شوروی و بریتانیا) به ایران را حضور چند هندی درخلیج فارس می خواند و بر رضاشاه خرده می گیرد که چرابه مانند امپراتورژاپن، میهن مان را تا مرز نابودی و حمله اتمی پیش نبرد و برایحفظ قدرتخویش، جان مردم ایران را به خطر نینداخت! از سوی دیگر، بزرگمردانی چونغلامعلی بایندر را که قهرمانانه در برابر نظامیان بریتانیا ایستاد و جان برسر دفاعاز میهن خویش نهاد، ترسویی جلوه می دهد که در حال فرار به گلولهیک هندی کشته شدهاست! برای آگاهی جناب مشیری و دوستداران ایشان،زندگینامه دریادار غلامعلی بایندر وچگونگی شهادت او را در ذیل نقل میکنم، به امید آنکه مشیری و مشیری ها اندکی به خودبیایند و در سخنان ونوشته هایشان اندکی منصفانه تر از بزرگمردان تاریخ ایران یادکنند:
دریاداربایندر که بود؟
غلامعلیبایندر در ۲۳ آذر ۱۲۷۷ در تهران متولد شد. پدرش علىاکبر دبیر دربارازطایفه مشهور بایندر، و عمویش امیر معزز گروسى بود که برخلاف برادر،حسنشهرتى نداشت (نک: رائین، ۲/۸۸۸). بایندر در نوجوانى وارد مدرسةدارالفنون شد وتحصیلات عمومى را طى کرد و دوره مخصوص مهندسى آنجارا هم به پایان رساند؛آنگاه در ۱۲۹۶ش وارد مدرسة نظام مشیرالدولهشد و پس از ۳ سال با درجه ستواندومى به خدمت ارتش درآمد (خلیلى،۹۱-۹۲؛ «دریادار…»، ۱). به عنوان نخستینمأموریت جنگى، در ۱۳۰۰ش بهمازندران فرستاده شد و چون در اردوی عملیاتىتنکابن از خود رشادتنشان داد، به اخذ مدال طلا نائل گردید (همانجا؛ خلیلى،۹۲( ظاهراًمأموریت دوم او پیوستن به اردوی گیلان به منظور مقابله با قوایمیرزا کوچکخان بود که ۷ ماه به درازا کشید. در همین زمان نظامقدیم منحل،و ارتش جدید تشکیل شد و بایندر با درجه ستوان دومى درتشکیلات جدید به خدمتپرداخت و رسته توپخانه را برگزید. ویاندکىبعد همراه سرهنگاماناللهجهانبانى برای سرکوب اسماعیل آقاسمیتقو به آذربایجان غربى شتافت و در نبردبا او شجاعت بسیار از خودنشان داد، چنانکه به پیشنهاد جهانبانى موفق به اخذنشان «ذوالفقار۴» گردید که در آن زمان معمولاً به افراد جوانى همانند اوداده نمىشد (همو، ۹۲-۹۴؛ رائین، همانجا(.
در خرداد ۱۳۰۲ بایندربرای ادامهتحصیلات و فرا گرفتن فنون جدید نظامى در رسته توپخانهعازم فرانسه شد و دردانشکده توپخانه «پواتیه» به آموختن پرداخت وضمناً دوره تکمیلى توپخانة «فونتن بلو» را نیز گذراند و در مهر ۱۳۰۴ بهایران بازگشت و زیرنظر سرتیپیزدانپناه فرماندهى آتشبار توپخانهرا عهدهدار شد (خلیلى، ۹۸، ۱۰۱- ۱۰۲؛ «دریادار»، همانجا). در ۱۳۰۷شبرای دومین بار، به منظور تکمیل تحصیلات نظامىبه فرانسه رفت ودر دانشگاه جنگ به تحصیل پرداخت و همزمان معاونتسرپرستىدانشجویان ایران در اروپا را برعهده گرفت و تا پایان اقامتش در آنجا (۱۳۰۹ش) همین سمت را داشت (خلیلى، ۱۰۳-۱۰۴؛ «دریادار»، ۲.
ویدر ۱۳۰۹شمعاون هنگ توپخانه کوهستانى و کفیل فرماندهى همان هنگشد. در زمانى کهدولت ایران ساخت نخستین ناوهای جنگى را بهایتالیا سفارش داد، بایندر بهسرپرستى گروهى از نظامیان در اواخرسال ۱۳۰۹ یا اوایل ۱۳۱۰ش رهسپار ایتالیاشد تا هم دورههای لازم راببیند و هم بر ساخت کشتیها نظارت کند. افراد تحتفرماندهى او دررشتههای مختلف مربوط به ناوهای جنگى در چند شهر ایتالیا بهتحصیلپرداختند (رائین، ۲/۷۸۴، ۸۸۹؛ خلیلى، ۱۰۵؛ «دریادار»، همانجا). وی پسازبازگشت به ایران در ۱۳۱۰ش به سمت کفیل فرماندهىنیرویدریایىجنوب منصوب،و عازم آنجا شد (همانجا؛ قس: رائین،۲/۷۸۵).
از مأموریتهای مهم بایندر دراین منصب سفر به جزیرهتنب همراه با گروهى از افراد نیروی دریایى در۱۳۱۳ش/۱۹۳۴م بود. اوضمن بازدید از آنجا رسماً به مقامات نیروی دریایىانگلیس، مستقر درتنب اعلام کرد که این جزیره بخشى از ایران است؛ وی بااین کارموجبات نگرانى و اعتراض وزارت خارجة بریتانیا را فراهم آورد (زرگر،۲۶۴).
بایندر در ۱۳۱۳ش به درجه ناخدا دومى، و در ۱۳۱۵ش به درجهناخدایکمى، و در ۱۳۱۹ش به دریاداری رسید («دریادار»، ۱؛ خلیلى،۱۰۷). دوران خدمتبایندر در نیروی دریایى، با کوششها و تلاشهایمجدانة او برای سازماندهى ایننیرو همراه بود. وی در جنوب ناوگانىمرکب از دو ناو ۷۵۰ تنى ایتالیایى و ۴ناو ۵۰۰ تنى و هزار ملوان درمقر نیروی دریایى خرمشهر تحت فرماندهى داشت. به علاوه، مقارن باشروع جنگ جهانى، فرماندهى بخشى از لشکر ششم خوزستانهم به اوسپرده شد و او با همکاری فرماندهى نظامى محلى استحکاماتگستردهایدر اطراف خرمشهر احداث کرد (استوارت، ۱۳۱-۱۳۲).
بایندر در روزگارنوجوانى دارای علائق ملى و سیاسى بود. از این رو، زمانى که درمدرسه نظاممشیرالدوله تحصیل مىکرد، داخل فعالیتهای سیاسى شد وهمراه با چند تن ازهمکارانش چون عبدالله هدایت (بعداً ارتشبد) ورزم آرا (بعداً سپهبد و نخستوزیر) به عضویت حزب سوسیال دموکراتدرآمد (کحالزاده، ۴۳۵-۴۳۶).
دریاداربایندر با توجه به اقامتچند ساله در کشورهای اروپایى به زبانهای انگلیسى،فرانسه،ایتالیایى و ترکى تسلط داشت و به این زبانها به خوبى تکلم مىکرد (خلیلى، همانجا). وی مردی اهل مطالعه و تحقیق و نویسنده بود. درایاماقامتش در جنوب به تحقیقات و مطالعات قابل توجهى دربارهخلیج فارس دست زدکه نتایج برخى از آنها را بعداً منتشر کرد.
آثارمکتوب بایندر اینهاست: ۱٫نقشه خلیج فارس (تهران، ۱۳۱۰ش)؛ ۲٫ خلیجفارس (خرمشهر، ۱۳۱۷ش)؛ ۳٫ جغرافیایخلیج فارس (تهران، ۱۳۱۹ش)؛ ۴٫اصول دریانوردی؛ ۵٫ آییننامههای توپخانه در۶جلد؛ ۶٫ راهنمایناوی؛ ۷٫ مقالاتى در مجله ارتش؛ ۸٫ دستور تیر توپخانه سبک؛۹٫آییننامه مشق پای توپ کوهستانى، و چند اثر دیگر (نک: مشار، ۴/۷۱۵-۷۱۶؛ «دریادار»، ۳)
چگونگیشهادت دریادار بایندر:
دریادار بایندر که ۴۸ ساعت قبل از شهادت علاوه بر مسئولیتفرماندهی نیرویدریایی، به سمت فرماندهی کل منطقه جنوب خوزستان نیز منصوبشده بود و تیپ مستقل مرزیرا تحت امر داشت در ساعت ۴ بامداد سوم شهریور۱۳۲۰، با شنیدن صدای انفجار، با سرعتاز منزل خارج و با استفاده از قایقموتوری و زیر آتش مسلسل نیروهای مهاجم انگلیسی،خود را به مقر فرماندهیرسانده و پس از صدور دستورات لازم به افسران ستاد وفرماندهان، بهتلگرافخانه رفته و گزارش وقایع و هجوم نیروهای انگلیسی را به تهران واهواز مخابره میکند. آنگاه با حضور در قرارگاه گردان مرزی، عدهای رامامور مقاومتدر برابر مهاجمین کرده و خود که مسلح به یک قبضه تفنگ برنوبود به اتفاق سروانولیالله مکرینژاد که معاون فرمانده گردان یکم هنگ ۸توپخانه بود با اتومبیل و ازراه خشکی عازم خرمشهر شد، تا ستاد فرماندهیعملیات را در منطقه حفار(که از لحاظنظامی موقعیت مناسبی داشت و بیش از ۲قبضه توپ ۱۰۵م.م و گروهی سرباز در آنجا مستقربودند) تشکیل دهد. اما چنددقیقه بعد از حرکت، با نیروهای موتوریزه مهاجمین انگلیسیمواجه و در حینمقاومت و جنگ و گریز با آنان در شرایطی که تلاش میکردند تا بااستفاده ازپستی و بلندیهای منطقه، خود را به نهر جاسبی برسانند با رگبار مسلسلمتجاوزان انگلیسی در حوالی پاسگاهی نزدیک بیسیم خرمشهر به شهادت رسیدند.